مست مـی تو من on Instagram
Unique profiles
90Most used tags
Total likes
0Top locations
Tabriz, Iran, جنـه اسوكا جويس, Tehran, IranAverage media age
416.4 daysto ratio
8.1Media Removed
#داستان #به_لیمو #قسمت_چهارم این روز ها حتی زن و شوهر ها هم دیگه از دلِ هم خبر ندارند.به قول شما یک ماسماسک تو دستشونـه و حرف دلشون رو تو همون گوشی ها بـه هم مـی گن.حالا این حرف ها چه از غم باشـه و چه از شادی،خلاصه مشتی آدم دروغین واسه خودشیرینی واسه هم پیغوم مـی زارند.آدم ها خیلی خنده دار شدن نقد رو گرفته ... دانلود اهنگ های بچ بای پورش بای بنز خارجی تو چیز بری هی مست مست #داستان#به_لیمو#قسمت_چهارماین روز ها حتی زن و شوهر ها هم دیگه از دلِ هم خبر ندارند.به قول شما یک ماسماسک تو دستشونـه و حرف دلشون رو تو همون گوشی ها بـه هم مـی گن.حالا این حرف ها چه از غم باشـه و چه از شادی،خلاصه مشتی آدم دروغین واسه خودشیرینی واسه هم پیغوم مـی زارند.آدم ها خیلی خنده دار شدن نقد رو گرفته و نسیـه رو چسبیدن.دیگه نـه از حوض خبریـه تو خونـه ها و نـه از نیمرخ اصغر آقاها و نازخاتون ها روی زلالی آب حوض.تواین حال و هوا،همـه از هم عمـی گیرند و مـی ذارند یک جاهایی کـه مثلا بگن ما عاشق هم هستیم .اما دیگه کیـه کـه مثل نازخاتون با روح اصغر آقاش زندگی کنـه .الان شب کـه بخوابی ،صبح بلند بشی،مـی بینی یکهو زنت یـا شوهرت رفته.بعدش کـه بپرسی ،مـی گه دیگه دلم با تونیست ،قلبم خالیـه.الان دیگه همش جدایی...جدایی...جدایی...نمـی دونی چه خبره ... دانلود اهنگ های بچ بای پورش بای بنز خارجی تو چیز بری هی مست مست دیگه تودل هیچی مـهرو محبت نیست.دیگهی با بوی شکوفه های لیمومست نمـی شـه وعاشقی نمـی کنـه.الان همـه روح ها خشک و مثل بیـابونـه.با بوی چیزی مثل پول مست مـی شن.من دوست داشتم از نسل نازخاتون باشم و همدم و همسری داشته باشم مثل اصغر آقا،که هر جا حتی وقتی نازخاتون ش هم نبود،به لیمو رو از دست هری کـه مـی گرفت،مـی گفت :نازخاتون اینجاست.من دلم از این عشق ها مـی خواد.سرم رو گذاشتم رو پاهاش،دست روی سرم کشید و گفت:((م،این درخت رو مـی بینی؟...#نویسنده.. #راحل_ظ .📷@fa__ti__ma__71__ ..#عشق_الهی #خدا #نازخاتون #به_لیمو #داستان #گلها #رهایی #پروانـه #_بزرگ #لیمو #بوشـهر #بوشـهریـا #کتابخوانی #خلاقیت #هنر #داستانویسی #داستان_ما_در_زمـین
Read moreMedia Removed
وقتی حوصله هیچی رو نداری خواننده مورد علاقه ات آمده توشـهرت شیراز تو بی خبر از همـه جا سرکار هستیو کاکای بزرگت با بلیط کنسرت همایی مـیـاد دنبالت مـهمانت مـیکنـه واسه رقم زدن یـه شبی کـه ده سال منتظرش هستی دیشب تو باغ عفیف آباد یـاد تک تک دوستان گلم بودم جای همگی خالی بود.مرسی از حمـیدشیرازی کاکای بزرگم. پروازهمای درون ... وقتی حوصله هیچی رو نداری خواننده مورد علاقه ات آمده توشـهرت شیراز تو بی خبر از همـه جا سرکار هستیو کاکای بزرگت با بلیط کنسرت همایی مـیـاد دنبالت مـهمانت مـیکنـه واسه رقم زدن یـه شبی کـه ده سال منتظرش هستی دیشب تو باغ عفیف آباد یـاد تک تک دوستان گلم بودم جای همگی خالی بود.مرسی از حمـیدشیرازی کاکای بزرگم.پروازهمایدر شب گیسوان تومست بـه خواب مـی روممست بـه خواب این رهِپر خم و تاب مـی رومبوی تو مـی کشد مراسوی تو مـی کشد مراای کـه تو سوی خویش و منسوی سراب مـی روم
هر شب از آرزوی تودر تب ماه روی تودر خم و تاب موی تومست و خراب مـی روم
Read moreAdvertisement
﷽ . . . ادب كنـيم و به خيرُ الوَرا سلام كنيم بعد از نبي بـه شـه لافتيٰ سلام كنيم بيا بـه حضـرت خيرُالنّسا سلام كنيم بـه ماهِ نيــمـه ي ماهِ خُـدا سلام كنيم (سلام حضرت دلبر، دانلود اهنگ های بچ بای پورش بای بنز خارجی تو چیز بری هی مست مست سلام قرص قـمر) سـلام عُصاره ي نـابِ مُحمّد و حيدر . ســلام اي ثـمـرِ كوثـرِ خُـداي علي سـلام اي جَـلَـواتِ خـدانماي علي ... ﷽...ادب كنـيم و به خيرُ الوَرا سلام كنيمپس از نبي بـه شـه لافتيٰ سلام كنيمبيا بـه حضـرت خيرُالنّسا سلام كنيمبه ماهِ نيــمـه ي ماهِ خُـدا سلام كنيم(سلام حضرت دلبر، سلام قرص قـمر)سـلام عُصاره ي نـابِ مُحمّد و حيدر.
ســلام اي ثـمـرِ كوثـرِ خُـداي عليسـلام اي جَـلَـواتِ خـدانماي عليسلام ، پاسخِ شيـرينِ ربّـناي عليتو آمدي بـه زمين کـه تا كه پا بـه پاي علي
به دادِ اين همـه بيچاره ي گدا برسيشبيه يك پـدر مـهـربان بـه ما برسي
چه قدر فاطمـه خوشحال شد از آمدنتمدينـه ي كعبه ي آمال شــد از آمدنتدعا چه قــدْر سبكـبال شـد از آمدنـتسپيدْبخت و خوش اقبال شد از آمدنت
پُر از تب تو و مستيِ بي حساب شديمنـه اربعين، شب نيمـه ، ِ ناب شديم
خوش آمدي بـه زمين،با دَمِ پيمبري اتخوش آمدي بـه زمين،با وقارِ مادري اتخوش آمدي بـه زمين،با شُكوه حيدري اتشبِ ظُـهور تو ، ماييم و ذرّه پروري ات
نشسته ايم همـه با تو هم سُخـن هستيمدم سحر شـده و مستِ "ياحسن" هستيم
چه قدر طعمسُرخ تو چشيدني استچه قدر نازِ مليحانـه ات كشيدني استجمال ماه تو اي حُسن محض ديدني استبه نقد جان گران عشق تو خريدني است
سُخن بـه وصف تو هرگز بـه انتها نرسـد(به حُسنِ خُلق و وفا كس بـه يار ما نرسد)
چه قدر درون رمضان،گفتن از تو مي چسبدچه قدر وقت اذان ، گفتن از تو مي چسبدچه قدر با هيجان گفتن از تو مي چسبدو درون قُصـورِ جنان، گفتن از تو مي چسبد
چرا كه گفته نـبي : دانلود اهنگ های بچ بای پورش بای بنز خارجی تو چیز بری هی مست مست سيّـد الشّـبابي توكه چـشـمْ روشنيِ مُـوْقفِ حسابي تو
از آفتابِ جهـانْ تاب ، آفتاب تريتو از تمـام قبيله ، نـبي مآب تريتو صاحب كرم و لطف بي حساب تريتو از همـه ، بـه جلالت ابوتراب تري
اگر تو جلوه كُني آن چنان كه مي بايدخـروش (يا حَسن) از هر كنـاره مي آيد
تـبسّم تو ، تمـنّاي هر چه آيينـه سـتتويي طبيبِ دل هر كسي كه غمگين استصـداي گـرم تو تسكين دردِ سنگين استفداي لهجه ي قرآني ات كه شيرين است
عجيب نيست كه درون كوچه راه بندان استحسن نشسته و مشغول ختم قرآن است
طلب كنم ز خُدا رزقِ خود"به نامِ حَسن"كه سُفره ي دوجهان هست بارِ عامِ حسنچرا بـه سجده نيفتم بـه احترامِ حسن ؟(حسن امام من هست و منم غلامِِ حَسن)
كريم آل مُحمّد ، بـه روز رسـتـاخيز(به جُز ولاي توأم نيست هيچ دستاويز)
ولادت با سعادت امام حسن مجتبی علیـهم السلام را خدمت شما عزیزان تبریك و شادباش عرض مـیکنم . #ياعلي #حاج_محمد_رضا_طاهری #محمد_رضا_طاهری #طاهری
Read more چند یـاد چمن و حسرت پرواز کنم بشکنم این قفس و بال و پری باز کنم بس بهار آمد و پروانـه و گل مست شدند من هنوز آرزوی فرصت پرواز کنم خار حسرت زندم زخمـه بـه تار دل ریش چون هوای گل و مرغان هم آواز کنم بلبلم ، لیک چو گل عهد ببندد با زاغ من دگر با چه دلیبه سخن باز کنم سرم ای ماه بـه دامان نوازش بگذار کـه تا درون آغوش تو ... چند یـاد چمن و حسرت پرواز کنمبشکنم این قفس و بال و پری باز کنمبس بهار آمد و پروانـه و گل مست شدندمن هنوز آرزوی فرصت پرواز کنمخار حسرت زندم زخمـه بـه تار دل ریشچون هوای گل و مرغان هم آواز کنمبلبلم ، لیک چو گل عهد ببندد با زاغمن دگر با چه دلیبه سخن باز کنمسرم ای ماه بـه دامان نوازش بگذارتا درون آغوش تو سوز غزلی ساز کنمبه نوایم برسان زانشیرین کـه چو نیشکوه های شب هجران تو آغاز کنمبا دم عیسوی ام گر بنوازی چون نایـاز دل مرده بر آرم دم و اعجاز کنمبوسه مـی خواستم از آن مـه و خوش مـی خندیدکه نیـازت بدهم آخر ، اگر ناز کنمسایـه خون شد دلم از بس کـه نشستم خاموشخیز کـه تا قصه ی آن سرو سرافراز کنم#هوشنگ_ابتهاج#ابتهاج#سایـه#پرواز#سه_تار
Read moreMedia Removed
. کاک خسرو من یک پسرک اوگاندایی ام روی تنم برگ گذاشته اند شلاق مـی زنند بـه پاهایم کـه تا بم آنقدر کـه از حال بروم بعد برگ ها را از تنم مـی کنند - چه مـی کند عرق یک پسر سیـاه با برگ شاهدانـه؟ - مـی گویند آدمـی را بـه فراموشی مـی برد فراموشی کاک خسرو همـه مـی خواهند فراموش کنند. کاک خسرو من یک ک ابوریجینالم* پدر ... .کاک خسرومن یک پسرک اوگاندایی امروی تنم برگ گذاشته اندشلاق مـی زنند بـه پاهایمتا بمآنقدر کـه از حال برومبعدبرگ ها را از تنم مـی کنند- چه مـی کند عرق یک پسر سیـاه با برگ شاهدانـه؟- مـی گویند آدمـی را بـه فراموشی مـی بردفراموشیکاک خسرو همـه مـی خواهند فراموش کنند.کاک خسرومن یک ک ابوریجینالم*پدر یـاغی ام را بستند بـه دو اسب سپیدو تنش را از هم گشودندطبق قانون، مرا از مادرم گرفتندوبه یک خانواده سفید سپردندپدرخانواده سفیدهر شب بـه سراغم مـی آمدو دکمـه های های سیـاهم را باز مـی کرد.کاکا خسرومن رودخانـه "قویق" هستم*تا همـین دیروزماهیـان ِ جوان، ِ تنشان را با من مـی گفتنداما حالا تلخمو ماهیـانی ساکت را از آنسوی "حلب" بـه اینجا مـی آورمماهیـانی دست بستهچشم بستهبا حفره ای عمـیق بر پیشانی.کاک خسروروی تی شرتم بزرگ نوشتم"1948"من بازمانده سال نکبتمفلسطینم من.*کاک خسروتو کردیمن هزاره امما برادران تنی یکدیگریمکه قرنـها همدیگر را گم کرده بودیمتا امشبدر خانـه کوچک تو در" سلیمانیـه"و این عرق ِ روسی کـه ما را چنین گرم کرده استتا زبان هم را بفهمـیمکاک خسرو، کاک خسروچرا یک بطری عرق ِ روسی ما را بـه هم برساند؟□کاک خسروهمـین لحظه کـه من و تو غرق ِ عیشیمدریـاها حرکت مـی کنندکوهها حرکت مـی کننداز مرزی مـی گذرندو وارد مرز دیگری مـی شونددور نیست آن صبح کـه از خواب برخیزیمـهمـه جا را آب گرفته باشدلباسهای بازماندگان "آشویتس" روی جالباسی،لچکهای آن چهل چشم بادامـی روی طناب حویلی،*و گوش کوچک ونگوگ درون سینک آشپزخانـه باشدزمـین بیرون بریزد همـه ی آنچه درون خود پنـهان داشتهشناور شود همـه ی رازهاتلخی عشق ویرجینیـاوولفتنـهایی غمگین هیتلرتن ِ زخمـی بن لادنو تو بـه چشمـهاش ببینی- چه چشمـهای زیبا و معصومـی...□کاک خسرودنیـا غمگینم مـی کندبر آمدن آقتابچرخیدن آدمـها دور مربعی توخالیصدای ناقوس هاصدای پدرمو صدای ک زیبا کـه خبرهای جنگ را مـی خواند.کاک خسرو درون همـین چند دقیقه خواندن این شعردر رواندا چند پسر جوان را از پله های مرگ بالا مـی برند؟در قندهار، چند قومندان ِ سابق و نماینده پارلمان ِحالا، از بستر کودکی لاغر مـی خیزد؟چند زن بغدادی از گورستان بـه خانـه باز مـی گردد؟- خانـه؟خانـه تسلی احمقانـه ای استهیچ کجا خانـه نیستو هیچ شـهید نمـی شوندهمـه مـی مـیرندو مـی پوسندمثل همـین پنچ هزار استخوان کـه درون گورستان "حلبچه" پوسیده اندآنـها فقط بوی موز و سیب و سیر را شنیدندو مست شدندبوی واقعی مـیوه ها، آدمـی زاد را مـی کشد.□ادامـه درون کامنت اول 👇
Read moreMedia Removed
. بوی باران بوی سبزه بوی خاک شاخه های شسته باران خورده پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس باد نغمـه شوق پرستو های شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک مـی رسد اینک بهار خوش بـه حال روزگار خوش بـه حال چشمـه ها و دشت ها خوش بـه حال دانـه ها و سبزه ها خوش بـه حال غنچه های نیمـه باز خوش بـه حال ... .بوی باران بوی سبزه بوی خاکشاخه های شسته باران خورده پاکآسمان آبی و ابر سپیدبرگهای سبز بیدعطر نرگس بادنغمـه شوق پرستو های شادخلوت گرم کبوترهای مستنرم نرمک مـی رسد اینک بهارخوش بـه حال روزگارخوش بـه حال چشمـه ها و دشت هاخوش بـه حال دانـه ها و سبزه هاخوش بـه حال غنچه های نیمـه بازخوش بـه حال مـیخک کـه مـی خندد بـه نازخوش بـه حال جام لبریز از خوش بـه حال آفتابای دل من گرچه درون این روزگارجامـه رنگین نمـی پوشی بـه کامباده رنگین نمـی نوشی ز جامنقل و سبزه درون مـیـان سفره نیستجامت از آن مـی کـه مـی حتما تهی استای دریغ از تو اگر چون گل نی با نسیمای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتابای دریغ از ما اگر کامـی نگیریم از بهارگر نکویی شیشـه غم را بـه سنگهفت رنگش مـیشود هفتاد رنگدوستان عزیز #هر_روزتان_نوروز#نوروزتان_پیروزپ. نحاکمان حقیر ملتشان را تحقیر مـی کنندو حاکمان رشید، باعث عزت ملتشان مـی شوند...
Read moreAdvertisement
Media Removed
الهی بـه مستان...الهی بـه مستان جام شـهود بـه عقل آفرینان...به عقل آفرینان بزم وجود بـه آنان که...به آنان کـه بی باده . مست آمدند ننوشیده مـی . مـی پرست آمدند دلم مجمر آتش تور کن . گلم ساقر آب انگور کن بـه ساقرکشان ازل . بـه مـیخوارگان مـی لمـیزل بـه عشقی کـه شد از ازل آشکار . بـه حسنی کـه شد عشق را پرده دار دلم ... الهی بـه مستان...الهی بـه مستان جام شـهودبه عقل آفرینان...به عقل آفرینان بزم وجودبه آنان که...به آنان کـه بی باده . مست آمدندننوشیده مـی . مـی پرست آمدنددلم مجمر آتش تور کن . گلم ساقر آب انگور کنبه ساقرکشان ازل . بـه مـیخوارگان مـی لمـیزلبه عشقی کـه شد از ازل آشکار . بـه حسنی کـه شد عشق را پرده داردلم مجمر آتش تور کن . گلم ساقر آب انگور کندر این حال مستی صفا کردمتو را ای خدا من صدا کردماز این روزگاری کـه من دیده امچه شبها خدایـا خدا کردمنـهادم سر سجده بر خاکتبه درگاهت امشب دعا کردمشرار عمر فانی من . طلوع جاودان تویی تونشان ناتوانی من . توان بی نشان تویی توتو شور عشقم داده ای . مرا تو رسوا کرده ایبه کوی اهل دل مرا . تو مست و شیدا کرده ایکجا روم کـه چاره ساز . ای خدا تویینیـاز هر چه بی نیـار . ای خدا تویی
Read more«آدینـه» مـی گدازد ی من ام آیینـهی من پس کجا جویم تو را من کـه سرتاسر خموشم مستبی اندازه نوشم پس کجا جویم تو را پس کجا جویم تو را من کـه شیدا شدنم محو پیدا شدنم عابری گم شده در کوی رها شدنم فارغ و دل زده ام قید حاصل زده ام نغمـه ای براین شوق صدا شدنم من بـه خوابی ... «آدینـه»مـی گدازد ی منام آیینـهی منپس کجا جویم تو رامن کـه سرتاسر خموشممستبی اندازه نوشمپس کجا جویم تو راپس کجا جویم تو رامن کـه شیدا شدنممحو پیدا شدنمعابری گم شدهدر کوی رها شدنمفارغ و دل زده امقید حاصل زده امنغمـه ای براینشوق صدا شدنممن بـه خوابی کـه آدینـه دیدمشاعری مرده درون دیدم..ممنونیم از دوستانی کـه به منظور تهیـه این کار کنارمون بودن@arashpakzad@navidzomorrodi@payamghorbani@maryam.vahidzadeh@hanifparandeh@zibanece@rahastunt#چارتار#chaartaar#آدینـه
Read moreAdvertisement
Media Removed
#یـادداشتهایی_که_هیچ_وقت_منتشر_نشد #قسمت_هفتم اختراع عطر از اولش هم احمقانـهترین ابداع بشر بود؛ درست بعد از این اتفاق زجر کشیدن وارد دوره جدیدی شد؛ من مالیخولیـا داشتم و دکتر بوی عطر تو رو تجویز کرده بود؛ هفتهای یک بار بـه همون عطرفروشی خیـابون جمـهوری سر مـیزدم و دو شیشـه ایفوریـا مـیگرفتم ... #یـادداشتهایی_که_هیچ_وقت_منتشر_نشد#قسمت_هفتماختراع عطر از اولش هم احمقانـهترین ابداع بشر بود؛ درست بعد از این اتفاق زجر کشیدن وارد دوره جدیدی شد؛ من مالیخولیـا داشتم و دکتر بوی عطر تو رو تجویز کرده بود؛ هفتهای یک بار بـه همون عطرفروشی خیـابون جمـهوری سر مـیزدم و دو شیشـه ایفوریـا مـیگرفتم و پیکپیک بـه خورد بالش مـیدادم. اصلا بـه نظر من زندگی بشر بـه دوره بعد و قبل از اختراع عطر تقسیم مـیشـه. آدمهایی کـه قبل از این بیگبنگ عاطفی متولد شدن، هیچ وقت معنی خُرد شدن رو تجربه ن اما همـه ما حداقل بـه منظور یک بار هم کـه شده بوی عطر یک نفر تو خیـابون، یک عصر خوب پاییزی رو بـه یـه جهنم برامون تبدیل کرده. یکدفعه کل روزایی کـه به منظور ثانیـه بـه ثانیـهاش جنگیدی، تو یک لحظه جلو چشمات اومده و تا اومدی بـه خودت بیـای، یـه غریبه دست خاطراتت رو گرفته و از این طرف خیـابون ردش کرده و تو کوچکترین اعتراضی نمـیتونستی بهش داشته باشی. اصلا مگه مـیشناسیش؟ خیلی بهش فکر کردم، بـه نظر من عطر تنـها بهونـه بود، بـه منظور بقای نسلی کـه احساس مـیکرد، عشق از رگ گردن بهش نزدیکتره اما کـه تا بـه خودش اومد دید کـه دیگه بوی هیچ عطری طعم مزخرف سیگارش رو عوض نمـیکنـه. شبی کـه فهمـیدم تمام پلهای پشت سرم بـه یـه باتلاق تبدیل شده، انقدر سیگار کشیدم کـه بوی سیگار بـه خرد تکتک سلولهای پیرهنی کـه دوست داشتی رفته بود. مردها انسانهای ضعیفی هستند، تلفیق بوی سیگار با بوی یک عطر تند زنانـه کافیـه کـه تا شاهد یـه برادرکشی چشمـی باشیم. بـه هم لبخند مـیزنیم اما تو دلمون همـیدگه رو جروجار مـیکنیم. همـین بهونـه کوچیک کافیـه کـه تا چند ساعت مست رویـاپردازی با زنی بشیم کـه از وقتی چشمش بـه چشممون افتاد، چشمارضایی تنـها کارمون شده بود. تو تنـها ی بودی کـه علاقهای بـه عطر نداشتی؛ البته اگه من هم جای تو بودم همـین کار رو مـیکردم. ایفوریـا شبیـهترین عطر فیک موهات بود. تنـها دلخوشی زندگیم این بود کـه وقتی شبا روی تخت غلت مـیخورم بوی عطرت بزنـه زیر دماغم کـه تا فرشته خواب از هر جایی کـه هست خودش رو بـه تو برسونـه بغلت کنم، انقدر تو بغلت بمونم کـه تا تو خواب خوابم ببره. تو خوب بلد بودی انتقام بگیری. ترکیب طعم تلخ سیگار، طعم شیرین رژلب رولون با طعم مزخرف اسپرسو بـه منظور من کافی بود کـه تا همـه چیز رو ببخشم کـه تا همـه چیز رو لو بدم کـه تا تسلیم بشم. البته بعضی وقتها رولون جای خودش رو بـه لانکوم مـیداد و اونجا بود کـه بوی تکتک سلاحهای کشتارمردی لانکوم پوست تنم رو مـیکند. مردها بیدفاعترین موجودات خلقت درون برابر توطئههای زنانی هستند کـه خوب یـاد گرفتن بهترین سلاح بـه منظور انتقام، جا گذشتن نشونـههای کوچیکه. #شـهاب_دارابیـان
Read moreMedia Removed
. دزدیده چون جان مـی روی اندر مـیـان جان من سرو خرامان منی ای رونق بستان من . چون مـی روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من . هفت آسمان را بردرم وز هفت دریـا بگذرم چون دلبرانـه بنگری درون جان سرگردان من . کـه تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان ... .دزدیده چون جان مـی روی اندر مـیـان جان منسرو خرامان منی ای رونق بستان من.چون مـی روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرووز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من.هفت آسمان را بردرم وز هفت دریـا بگذرمچون دلبرانـه بنگری درون جان سرگردان من.تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرمای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من.بیپا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مراسرمست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان من.از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنـهان شدمای هست تو پنـهان شده درون هستی پنـهان من.گل جامـه درون از دست تو ای چشم نرگس مست توای شاخها آبست تو ای باغ بیپایـان من.یک لحظه داغم مـی کشی یک دم بـه باغم مـی کشیپیش چراغم مـی کشی کـه تا وا شود چشمان من.ای جان پیش از جانها وی کان پیش از کانهاای آن پیش از آنها ای آن من ای آن من.منزلگه ما خاک نی گر تن بریزد باک نیـاندیشـهام افلاک نی ای وصل تو کیوان من.مر اهل کشتی را لحد درون بحر باشد کـه تا ابددر آب حیوان مرگ کو ای بحر من عمان من.ای بوی تو درون آه من وی آه تو همراه منبر بوی شاهنشاه من شد رنگ و بو حیران من.جانم چو ذره درون هوا چون شد ز هر ثقلی جدابیتو چرا باشد چرا ای اصل چار ارکان من.ای شـه صلاح الدین من ره دان من ره بین منای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من.#مولانا..Photo By @c_losc
Read more الهی بـه مستان جام شـهود. بـه عقل آفرینان بزم وجود . بـه آنان کـه بی باده مست آمدند. ننوشیده مـی؛ مـی پرست آمدند. . بـه ساغر کشان ازل. بـه مـی خاندان مـی لم یزل . بـه عشقی کـه شد از .ازل آشکار . بـه حسنی کـه شد . عشق را پرده دار. دلم مجمل آتش تور کن. گَل ام ساغر آب انگور کن . . . دراین حال مستی صفا کرده ام تو ... الهی بـه مستان جام شـهود.به عقل آفرینان بزم وجود .به آنان کـه بی باده مست آمدند.ننوشیده مـی؛ مـی پرست آمدند..به ساغر کشان ازل.به مـی خاندان مـی لم یزل .به عشقی کـه شد از .ازل آشکار .به حسنی کـه شد . عشق را پرده دار.دلم مجمل آتش تور کن.گَل ام ساغر آب انگور کن ...دراین حال مستی صفا کرده امتو را ای خدا من صدا کرده اماز این روزگاری کـه من دیده امچه شبها خدایـا . خدا کرده امنـهادم سر سجده بر خاکتبه درون گاهت امشب دعا کرده ام ..شراره عمر فانی ام من .طلوع جاویدان تویی . تونشان نا توانی ام من . توان بی نشان تویی تو .تو شور عشق ام داده ای . مرا تو رسوا کرده اییبه کوه ای عقل دل مرا . تو مست و شیدا کرده ایی .کجا روم کـه چاره ساز ای خدایـا تویی.نیـاز هرچه بی نیـاز ای خدایـا تویی.شب یلدا همـه عزیزانم خجسته ومبارک .
Read moreMedia Removed
ی خوردم از دستِ عزیزِ رفته از دستی، نمـی دانم چه نوشیدم کـه سیرم کرده از هستی، خودم مستُ، غزل مستُ، تمام واژه ها مستند، قلم شوریده ای امشب، عجب اُعجوبه ای هستی! بـه ساز من کـه مـی ی، قیـامت مـی کنی بـه بـه ... چه طوفانی بـه پا کردی، قلم شاید تو هم مستی؟!؟ زمـین مستُ، زمان مستُ، مخاطب مست شعرم شد بنازم ... ی خوردم از دستِ عزیزِ رفته از دستی،نمـی دانم چه نوشیدمکه سیرم کرده از هستی،خودم مستُ، غزل مستُ، تمام واژه ها مستند،قلم شوریده ای امشب، عجب اُعجوبه ای هستی!به ساز من کـه مـی ی، قیـامت مـی کنی بـه بـه ...چه طوفانی بـه پا کردی، قلم شاید تو هم مستی؟!؟زمـین مستُ، زمان مستُ، مخاطب مست شعرم شدبنازم دلبریـهایت!قلم، الحق کـه تردستی.فلانی، فرق بسیـار است،مـیـان مستی و مستی،عزیزم خوب دقت کن!به هر مستی نگو پستی،تظاهر مـی کنی اما،تو هم از دیدِ من مستی،اگر پاکیزه تر بودی،به شعرم دل نمـی بستی،خودم مستُ، غزل مستُ، تمام واژه ها مستند،مخاطب معصیت کردی!
Read moreAdvertisement
Media Removed
بهشت را یـافته ام من درون نوازش های سحرگاهی کـه تو گیسوان مرا پیچ و تاب مـی دهی بهشت را یـافته ام من درون بوسه های گس ناشتا از لبانی کـه طعم گیلاس های تیر مـی دهند بهشت من اینجاست کنار تویی کـه دستانت کوشک طلایی من هست و چشمانت دنیـایی بـه نور و روشنی شاهزاده من اینگونـه کـه من تو را مـی سرایم خدا هم نمـی تواند بهشت ... بهشت را یـافته ام مندر نوازش های سحرگاهی کـه توگیسوان مرا پیچ و تاب مـی دهیبهشت را یـافته ام مندر بوسه های گس ناشتااز لبانی کـه طعم گیلاس های تیر مـی دهندبهشت من اینجاستکنار تویی کـه دستانت کوشک طلایی من استو چشمانت دنیـایی بـه نور و روشنیشاهزاده مناینگونـه کـه من تو را مـی سرایمخدا هم نمـی تواند بهشت را درون کتاب های اسمانیش سراییده باشدآن گونـه بی پروا و مستدر تیر رس نگاه مردمانخود را درون مـیـان باز وانت خواهم افکندکه تمام زنان شـهر انگشت سبابه شان را گاز بگیرندو آنگونـه تو را خواهم بوسیدکه هیچ مردی از تاریخ تصورش را نداشته باشدآری این گونـه منمست و بی پروا و عاشق پیشـهبی آنکه درون اثنای عشق ورزیم نگران سوختن پیـاز داغ های روی گاز باشمو بی آنکه درون حین عشق بـه لکه های عمـیق مانده رویفلان دیوار بیندیشمنداحبیبی
Read moreMedia Removed
. خون مـیجهد از گردنت با عشق و بیرحمـی درون من دراکولای غمگینیست… مـیفهمـی؟! خون مـیخورم از آن کبودیها کـه دیگر نیست درون مـیروم این خانـه را… هرچند کـه درون نیست! عکسی افتادهام درون حوض نقاشی محبوب من! گه مـیخوری مالی باشی گه مـیخوری با او بخندی توی مـهمانی مـیخواهمت بدجور و تو بدجور مـیدانی هذیـان ... .خون مـیجهد از گردنت با عشق و بیرحمـیدر من دراکولای غمگینیست… مـیفهمـی؟!خون مـیخورم از آن کبودیها کـه دیگر نیستدر مـیروم این خانـه را… هرچند کـه درون نیست!عکسی افتادهام درون حوض نقاشیمحبوب من! گه مـیخوری مالی باشیگه مـیخوری با او بخندی توی مـهمانیمـیخواهمت بدجور و تو بدجور مـیدانیـهذیـان گرفته بالشم بس کـه تبم بالاستاین زوزههای آخرین نسل ِ دراکولاستاز بین خواهد رفت امّا نـه بـه زودیها!از گردن و آیندهات جای کبودیهاحل مـیشوم درون استکان قرصها، درون سممحبوب من! خیلی از این کابوس مـیترسم!زل مـی با گریـه درون لیوان آبی که…حل مـیشوم توی سؤال بی جوابی که…مـیترسم از این آسمان کـه تار خواهد شداز پنجره کـه عاقبت دیوار خواهد شداز دستهای تو بـه دُور گردن این مردکه آخر قصّه طناب ِ دار خواهد شد!از خون تو پاشیده بر آیندهای نزدیکاز عشق ما کـه سوژهی اخبار خواهد شد!مـیچسبمت مثل ِسیگار درون مستیثابت : هستم کـه من ثابت کنم: هستیسرگیجه دارم مثل کابوس زمـین خوردنروزی هزاران بار مردن! واقعا مردن!!بعد از تو الکل خورد من را… مست خوابیدم…بعد از تو با هر کـه بود و هست خوابیدم!بعد از توزخمهایم استخوان کردمبا هر کـه مـیشد هر چه مـیشد امتحان کردم!خاموش کردم توی لیوانت خدایم راشبها بغل کردم بـه تو همجنسهایم رارنگین کمان کوچکی بر روی انگشتمدر اوّلین بوسه، خودم را و تو را کشتمـهی گریـه مـیکردم بـه آن مردی کـه زن بودمشبها دراکولای غمگینی کـه من بودم!و عشق، یک بیماری ِ بدخیم ِ روحی بودتنـهاییام محکوم بـه گروهی بودسیگار با با طعم هماغوشییعنی فراموشی… فراموشی… فراموشی…تنـهایی ِ درون جمع، درون تنهای تنـهاییبا گریـه و صابون و خون و تو، خودارضاییدلخسته از گنجشکها و حوض نقاشیرنگ سفیدت را بـه روی بوم مـیپاشی!لیوان بعدی: قرصهای حل شده درون سمباور از هیچ چی دیگر نمـیترسمپشت ِ سیـاهیهای دنیـامان سیـاهی بودمعشوقهام بودی و هستی و… نخواهی بود.Blut wirft den Hals mit Liebe und BrutalitätIch bin traurig in Dracula ... verstehst du?!Ich blute von diesen Prellungen, die nicht mehr sindIch werde dieses Haus bekommen ... aber nicht drin!Ich habe ein paar Bilder vom MalerduoMeine Geliebte! Schande über jemandenSchreien Sie lachen über ihre PartyIch will dich schlecht und du weißt es schlechtWahnvorstellungen sind mein Gesicht, meine Tabs sind hochDies ist das neueste Puzzle des DraculaWird verschwinden, aber nicht bald!Vom Nacken und der Zukunft bis
Read moreMedia Removed
مصرع ناقص من کاش کـه کامل مـی شد شعر درون وصف تو از سوی تو نازل مـی شد شعر درون شأن تو شرمنده بـه همراهم نیست واژه درون دست من آنگونـه کـه مـی خواهم نیست من کـه حیران تو حیران توام مـی دانم نـه فقط من کـه درون این دایره سرگردانم همـه ی عالم و آدم بـه تو مـی اندیشد شک ندارم کـه خدا هم بـه تو مـی اندیشد کعبه از راز جهان راز خدا ... مصرع ناقص من کاش کـه کامل مـی شدشعر درون وصف تو از سوی تو نازل مـی شدشعر درون شأن تو شرمنده بـه همراهم نیستواژه درون دست من آنگونـه کـه مـی خواهم نیست
من کـه حیران تو حیران توام مـی دانمنـه فقط من کـه درون این دایره سرگردانم
همـه ی عالم و آدم بـه تو مـی اندیشدشک ندارم کـه خدا هم بـه تو مـی اندیشد
کعبه از راز جهان راز خدا آگاه استراز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است
کعبه افتاده بـه پایت سر راهت سرمست «پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی درون دست»
کعبه وقتی کـه درون آغوش خودش یوسف دیدخود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید
کعبه بر ی خود نام تو ای مرد نوشتقلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت: «ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چهمست از خانـه برون تاخته ای یعنی چه»
راز خلقت همـه پنـهان شده درون عین علی ستکهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر مـی گوید «ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» مـی گوید مـی رسد دست شکوه تو بـه سقف ملکوتای کـه فتح ملکوت هست به منظور تو هبوط
نـه فقط دست زمـین از تو تو را مـی خواهدسالیـانی ست کـه معراج خدا مـی خواهد-
زیر پای تو بـه زانوی ادب بنشیندلحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند
دم بـه دم عمر تو تلمـیح خدا بود علی شمشیر تو تفریح خدا بود علی
وای اگر تیغ دو دم را بـه کمر مـی بستیوای اگر پارچه ی زرد بـه سر مـی بستی
در هوا تیغ دو دم نعره ی هو هو مـی زدنعره ی حیدریـه «أینَ تَفرو» مـی زد
بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردارپا درون این دایره بگذار عدم را بردار
بعد از آن روز کـه درون کعبه پدیدار شدییـازده مرتبه درون آینـه تکرار شدی
راز خلقت همـه پنـهان شده درون عین علی ستکهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر مـی گوید «ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» مـی گوید.
#نوکر_نوشت:از عین علی دیده ما بینا شداز لام علی لوای دین برپا شدبا یـای یدللهی آن سر وجودمنشور سعادت بشر امضا شد#حیدری_ام#فقط_حیدر_امـیرالمومنین_است#یـاعلی_گفتیم_و_عشق_آغازشد#علی #علی #علی#امـیرالمومنین#شیعه #علوی#تولدت_مبارک_آقاجون💕💕💕💕
Read moreAdvertisement
Media Removed
ی خوردم از دستِ عزیزِ رفته از دستی، نمـی دانم چه نوشیدم کـه سیرم کرده از هستی، خودم مستُ، غزل مستُ، تمام واژه ها مستند، قلم شوریده ای امشب، عجب اُعجوبه ای هستی! بـه ساز من کـه مـی ی، قیـامت مـی کنی بـه بـه ... چه طوفانی بـه پا کردی، قلم شاید تو هم مستی؟!؟ زمـین مستُ، زمان مستُ، مخاطب مست شعرم شد بنازم ... ی خوردم از دستِ عزیزِ رفته از دستی،نمـی دانم چه نوشیدمکه سیرم کرده از هستی،خودم مستُ، غزل مستُ، تمام واژه ها مستند،قلم شوریده ای امشب، عجب اُعجوبه ای هستی!به ساز من کـه مـی ی، قیـامت مـی کنی بـه بـه ...چه طوفانی بـه پا کردی، قلم شاید تو هم مستی؟!؟زمـین مستُ، زمان مستُ، مخاطب مست شعرم شدبنازم دلبریـهایت!قلم، الحق کـه تردستی.فلانی، فرق بسیـار است، مـیـان مستی و مستی،عزیزم خوب دقت کن!به هر مستی نگو پستی،تظاهر مـی کنی اما،تو هم از دیدِ من مستی،اگر پاکیزه تر بودی،به شعرم دل نمـی بستی،خودم مستُ، غزل مستُ، تمام واژه ها مستند،مخاطب معصیت کردی!به مشتی مست پیوستی...((سیمـین بهبهانی))
Read more «دژاوو» ترانـه خوانی تو ونوسِ برنزهای بودی با یـه لبخندِ بیغش و ساده پیِ ردِت رو ماسهها مـیگشت این نـهنگِ بـه ساحل افتاده. من دچارِ نگاهِ ایرانیت، مستِ عطرِ فرانسویت بودم شمس بودی تو جلدِ یـه پری و منِ دیوونـه «مولویت» بودم. شکلِ آیدای شاملو مُرده، غمِ پشتِ نگات مُسری بود بوفِ ... «دژاوو»ترانـه خوانی
تو ونوسِ برنزهای بودیبا یـه لبخندِ بیغش و سادهپیِ ردِت رو ماسهها مـیگشتاین نـهنگِ بـه ساحل افتاده.
من دچارِ نگاهِ ایرانیت،مستِ عطرِ فرانسویت بودمشمس بودی تو جلدِ یـه پری ومنِ دیوونـه «مولویت» بودم.
شکلِ آیدای شاملو مُرده،غمِ پشتِ نگات مُسری بودبوفِ کوری نخونده داشتی تواون دو نیلوفرِ سیـاه و کبود.
حل شدم تو چشات و حس کردماگه از من جداشی مـیمـیرممثلِ یـه ماهیِ جدا از آب،لاله و لادنِ جدا از هم.
طعمِ لبهات خلاصهی طعمِلبِ زنهایی بود کـه بوسیدممن تو رو لحظه، لحظهی عمرم،توی جاهای مختلف دیدم.
هرجای دنیـا دیدمت مثلِکهربا غرقِ جاذبهم کردیـهر دفعه اسمِ تازهای داشتی،هر دفعه قول دادی برگردی.
رنگِ چشمات مدام عوض مـیشد،منو هر مرتبه نمـیشناختیمن برات از گذشته مـیگفتم،تو برام شونـه بالا مـینداختی.
توی عکسام کنار من هستی،هر دفعه با یـه صورتِ تازهبا شباهت بـه چهرهای واحدکه نمـیمـیره، رنگ نمـیبازه.
گاهی پیشم نشستی وقتی کهشمعای کیکو فوت مـیکردمگاهی شکل پرستاری بودیکه با عکسش سکوت مـیکردم.
کیمـیدونـه کجا تموم مـیشی،کی مـیدونـه کـه بارِ دیگه کِیـهتو یـه بازیگرِ تئاتری یـاِ شاعری کـه تو اِل.اِیـه.
تو رو با یـه نگاه مـیشناسم،با هر اسم و لباسی کـه باشییـه زنی کـه همـیشـه گم مـیشیتا با یـه شکلِ تازه پیداشی.
حالا رو تختخواب خوابیدی،تیکهای از تمامِ این پازلمن خودم رو شبیـه مـیبینمبه نـهنگی کـه مُرده تو ساحل.
یغما گلرویی
دژاوو (Déjà vu) آشنا پنداری: کلمـه فرانسوی. بـه حالتی اطلاق مـی شود کـه درون آن شخص احساس مـی کند، چیزی کـه درون حال رخ هست را قبلن تجربه کرده است.
تصویربرداری: حسن علیشیری
نسخه کامل این ویدئو را مـی توانید درون کانال رسمـی یغما گلرویی درون تلگرام بینید:https://telegram.me/yaghmagolrouee
Read moreMedia Removed
.... حتما نباید دست آدم تار و دَف باشد کـه تا کـه وجودش غرقِ درون شور و شعف باشد . از بچگی طی کرده ام با دست هایم کـه انگشترم حتما فقط دُرِّ نجف باشد . اعمال ما را با ترازوی تو مـی سنجند حاشا کـه خلقت با وجودت بی هدف باشد . پُشتم بـه تو گرم هست وقتی کـه خودت گفتی: هر بـه تو بَد مـی کند با من طرف باشد! . این بچه ... ....حتما نباید دست آدم تار و دَف باشدتا کـه وجودش غرقِ درون شور و شعف باشد.از بچگی طی کرده ام با دست هایم کهانگشترم حتما فقط دُرِّ نجف باشد.اعمال ما را با ترازوی تو مـی سنجندحاشا کـه خلقت با وجودت بی هدف باشد.پُشتم بـه تو گرم هست وقتی کـه خودت گفتی:هر بـه تو بَد مـی کند با من طرف باشد!.این بچه شیعه خوب مـی داند فقط بایدبا از تو گفتن درون پِیب شرف باشد.دیوانگی را از پدر آموخته ، یعنیسعی خودش را کرده فرزند خَلَف باشد.در دین ما حَد مـی خورد هر کـه مِی خوردهالّای کـه مست انگور نجف باشد
Read moreAdvertisement
Media Removed
نیمـه شب آواره و بی حس و حال درون سرم سدای جامـی بی زوال پرسه ایی آغاز کردیم درون خیـال دل بیـاد آورد ایـام وصال از جدایی یک دو سالی مـیگذشت یک دوسال از عمر رفت و برنگشت دل بیـاد آورد اول بار را خاطرات اولین دیدار را آن نظر بازی آن اصرار را آن دو چشم مست آهو وار را همچو رازی مبهم و سر بسته بود چون من از تکرار او ... نیمـه شب آواره و بی حس و حال درون سرم سدای جامـی بی زوالپرسه ایی آغاز کردیم درون خیـال دل بیـاد آورد ایـام وصال
از جدایی یک دو سالی مـیگذشت یک دوسال از عمر رفت و برنگشت
دل بیـاد آورد اول بار را خاطرات اولین دیدار را
آن نظر بازی آن اصرار را آن دو چشم مست آهو وار را
همچو رازی مبهم و سر بسته بود چون من از تکرار او هم خسته بود
امد و هم اشیـان شد با منو هم نشین و هم زبان شد با منو
خسته جان بودم کـه جان شد با منو ناتوان بود و توان شد با منو
دامنش شد خوابگاه خستگی این چنین آغاز شد دلبستگی
وای از آن شب زنده داری کـه تا سحر وای از آن عمری کـه با او شد بـه سر
مست او بودم زه دنیـا بی خبر دم بـه دم این عشق مـیشد بیشتر
آمد و در خلوتم دم ساز شد گفتگوها بین ما آغاز شد
گفتمش ...... گفتمش درون عشق پا برجاست دل گر گشایی چشم دل زیباست دل
گر تو ذورق وان شوی دریـاست دل بی تو شام بی فرداست دل
دل زه عشق روی تو حیران شده درون پی عشق تو سرگردان شده
گفت ......... گفت درون عشقت وفادارم بدان من تو را بس دوست مـیدارم بدان
شوق وصلت را بـه سر دارم بدان چون تویی مخمور خمارم بدان
با تو شادی مـی شود غم های من با تو زیبا مـی شود فردای من
گفتمش عشقت بـه دل افزون شده دل زه جادوی رخت افزون شده
جز تو هر یـادی بـه دل مدفون شده عالم از زیباییت مجنون شده
بر لبم بگذاشتیعنی خموش طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود بحر جز او درون این دل جا نبود
دیده جز بر روی او بینا نبود همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود
خوبی او شـهره عافاق بود درون نجابت درون نکویی طاق بود
روزگار..... روزگار اما وفا با ما نداشت طاقت خوشبختی ما را نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این قصه هجران بود و بس حسرت و رنج فراوان بود و بس
یـار ما را از جدایی غم نبود درون غمش مجنون عاشق کم نبود
بر سر پیمان خود محکم نبود سهم من از عشق جز ماتم نبود
با من دیوانـه پیمان ساده بست ساده هم آن عهد و پیمان را شکست.. بی خبر پیمان یـاری را گسست این خبر ناگاه پشتم را شکست
آن کبوتر عاقبت از بند رفت رفت و با دلداری دیگر عهد بست
با کـه گویم او کـه هم خون من هست خسم جان و تشنـه خون من است
بخت بد بین وصل او قسمت نشد این گدا مشمول اون رحمت نشد
آن طلا حاصل بـه این قیمت نشد عاشقان را خوش دلی تقدیر نیست
با چنین تقدیر بد تدبیر نیست از غمش با دود و دم هم دم شدم
باده نوش غصه او من شدم مست و مخمور و خراب از غم شدم
زره زره آب گشتم
کم شدم..... آخر آتش زد دل دیوانـه را ...... آخر آتش زد دل دیوانـه را
سوخت بی پروا پر پروانـه را
Read moreMedia Removed
. تقديم بـه حضرت بقیة الله الاعظم ، امام غريب شيعيان !!! . #السلام_عليك_يا_ابا_صالح_المـهدي_يا_امام_حاضر . از بار فراق تو مرا، کار ... خراب هست دریـاب، کـه کار من از این بار ... خراب هست . پرسید، کـه حال بیمار تو چون است؟ چون هست مپرسید، کـه بیمار ... خراب هست . کی چشم تو بـه حال من افتد، کـه ... .تقديم بـه حضرت بقیة الله الاعظم ، امام غريب شيعيان !!!.#السلام_عليك_يا_ابا_صالح_المـهدي_يا_امام_حاضر.❇❇❇از بار فراق تو مرا، کار ... خراب استدریـاب، کـه کار من از این بار ... خراب است.پرسید، کـه حال بیمار تو چون است؟چون هست مپرسید، کـه بیمار ... خراب است.کی چشم تو بـه حال من افتد، کـه شب و روزاو خفته و مست هست و مرا کار ... خراب است.هشیـار سری، کز مـی سودای تو مست استآباد دلی، کز غم دلدار ... خراب است.من مستم و فارغ ز غم محتسب، امروزکو نیز چو من، بر سر بازار ... خراب است.تنـها نـه منم مست، زخمخانـه عشقتکز جرعه جامش، درون و دیوار ... خراب است.سلمان ز مـی جام الست است، چنین مستتا ظن نبری کز خم خمار ... خراب است.زاهد چه دهی پند مرا؟ جامـی ازین مـیدرکش کـه دماغ تو ز پندار ... خراب استسلمان ساوجى.❇❇❇#اللهم_عجل_لوليك_الفرج🕣دلدادگى هاى ... ياران منتظر🕣
Read moreMedia Removed
. . مـیلاد با سعادت حضرت فاطمـه معصومـه سلام الله علیـها و روز مبارک غزلی از آقای هادی جانفدا: جایی کـه کوه خضر بـه زحمت بایستد شاعر چگونـه پیش تو راحت بایستد نزدیک مـیشوم بـه تو چیزی نمانده هست قلبم از اشتیـاق زیـارت بایستد بانو سلام کاش زمان با همـین سلام درون آستانـه درون ساعت بایستد و گردش ... ..مـیلاد با سعادت حضرت فاطمـه معصومـه سلام الله علیـها و روز مبارکغزلی از آقای هادی جانفدا:
جایی کـه کوه خضر بـه زحمت بایستدشاعر چگونـه پیش تو راحت بایستد
نزدیک مـیشوم بـه تو چیزی نمانده استقلبم از اشتیـاق زیـارت بایستد
بانو سلام کاش زمان با همـین سلامدر آستانـه درون ساعت بایستد
و گردش نگاه تو درون بین زائرانروی من – این فتاده بـه لکنت – بایستد
تا فارغ از تمام جهان روح خستهامدر محضر شما دو سه رکعت بایستد
بانو اجازه هست کـه بار گناه مندر کنج صحن این شب خلوت بایستد؟
در این حرم هزار هزار آیـه عذابهم وزن با یک آیـه رحمت بایستد
باید قنوت حاجت بیانتهای مازیر رواقهای کرامت بایستد
شیعه بـه شوق مرقد زهرا بـه قم رسیدطاقت نداشت کـه تا بـه قیـامت بایستد
آنکه جای فاطمـه درون قم نشسته استدر روز حشر هم بـه شفاعت بایستد
تو امام غریبی و این غزلبا بیتهاش درون صف بیعت بایستد
من واژه واژه عطر تو را پخش مـیکنمحتی اگر نسیم ز حرکت بایستد
این شعر مست تکیـه زده بر ضریح تومستی کـه روی پاش بـه زحمت بایستد
#هادی_جانفدا#مـیلادحضرت_معصومـه_سلام_الله_علیـها#مجمع_شاعران_اهل_بیت_علیـهم_السلام
Read moreMedia Removed
#سال_نو_مبارک بوی باران بوی سبزه بوی خاک شاخه های شسته باران خورده پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس باد نغمـه شوق پرستو های شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک مـی رسد اینک بهار خوش بـه حال روزگار خوش بـه حال چشمـه ها و دشت ها خوش بـه حال دانـه ها و سبزه ها خوش بـه حال غنچه های نیمـه ... #سال_نو_مبارکبوی باران بوی سبزه بوی خاکشاخه های شسته باران خورده پاکآسمان آبی و ابر سپیدبرگهای سبز بیدعطر نرگس بادنغمـه شوق پرستو های شادخلوت گرم کبوترهای مستنرم نرمک مـی رسد اینک بهارخوش بـه حال روزگارخوش بـه حال چشمـه ها و دشت هاخوش بـه حال دانـه ها و سبزه هاخوش بـه حال غنچه های نیمـه بازخوش بـه حال مـیخک کـه مـی خندد بـه نازخوش بـه حال جام لبریز از خوش بـه حال آفتابای دل من گرچه درون این روزگارجامـه رنگین نمـی پوشی بـه کامباده رنگین نمـی نوشی ز جامنقل و سبزه درون مـیـان سفره نیستجامت از آن مـی کـه مـی حتما تهی استای دریغ از تو اگر چون گل نی با نسیمای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتابای دریغ از ما اگر کامـی نگیریم از بهارگر نکویی شیشـه غم را بـه سنگهفت رنگش مـیشود هفتاد رنگ#فریدون_مشیریب ا ...:#کیک مادر❤️ بـه منظور تقدیر از زحمات مادر درون آستانـه سال جدیددستبوسم دستان پرتوان و زحمات بی دریغت ای عزیزجانم مادرم 💗سال نو همگی دوستان عزیزم مبارک 💗با اینکه گذاشتن یـا نگذاشتن رسپی درون لایک برخی دوستان و همراهان تاثیری نداره ولی همـیشـه صمـیمانـه دوست دارم هرآنچه مفید فایده هست حتی بـه منظور تعداد اندکی یـا بـه منظور چندین علاقمند یـا تازه کار درون حد توانم قلمـی کنم.این کیک خوشمزه با بافت پوک و اسفنجی مـیتونید فقط با پودر قند یـا مثل من با گاناش و مـیوه کاور کنید.نوش جانموادلازم4 عدد تخم مرغ1 و نیم پیمانـه پودرشکر (پودرشکر یـا همون پودرقند تو کیفیت و بافت کیک تاثیر مـیذاره)1 پیمانـه روغن مایع½ پیمانـه شیر½ پیمانـه ماسترنده ی پوست لیمو 1 عدد1 ق چ وانیل2 ق چ بکینگ پودر3 پیمانـه آرد1 پیمانـه مغز گردو طرزتهیـهتخم مرغ هارو یک دقیقه مـیزنیم کـه تا فومـی بشـه، بعد پودرقند رو اضافه مـیکنیم و هم مـیزنیم حدود 5 دقیقهحالا رنده ی پوست لیمو، روغن، شیر و ماست رو هم اضافه کرده و مجدد هم مـیزنیمموادخشک شامل آرد وانیل و بکینگ پودر رو باهم مخلوط کرده و به مواد اضافه مـیکنیم و در حد مخلوط شدن مـیزنیمسپس مغز گردو رو اضافه کرده و با لیسک مخلوط مـیکنیممواد رو داخل قالب چرب و آردپاشی شده ی مـیـان تهی و یـا قالب کمربندی 23 سانتی متری و یـا کپسول کاپ کیک ریخته و در فر 180 درجه ی گرم مـیپزیمحدود 40-45 دقیقه، یـا کـه تا وقتی کـه روی کیک طلایی بشـهبعد از سرد شدن کیک رو از قالب خارج کنید و روی توری خنک کننده بذارید کـه تا کیک خوبِ خوب سردشـه و وقتی تو ظرف مـیذارین عرق نکنـهخوب کـه سرد شد با پودرقند تزیینش کنیدباتشکر از پیج کوکی بابرای رسپی*سفره همگی شما عزیزان پربار وپر برکت*#کیک_خونگی_بهار
Read more ******** . مولوی » دیوان شمس » غزلیـات بـه جان جمله مستان کـه مستم بگیر ای دلبر عیـار دستم بـه جان جمله جانبازان کـه جانم بـه جان رستگارانش کـه رستم عطاردوار دفترباره بودم زبردست ادیبان مـی نشستم چو دیدم لوح پیشانی ساقی شدم مست و قلمها را شکستم جمال یـار شد قبله نمازم ز اشک رشک او ... ********.مولوی » دیوان شمس » غزلیـاتبه جان جمله مستان کـه مستمبگیر ای دلبر عیـار دستم
به جان جمله جانبازان کـه جانم
به جان رستگارانش کـه رستم
عطاردوار دفترباره بودم
زبردست ادیبان مـی نشستم
چو دیدم لوح پیشانی ساقی
شدم مست و قلمها را شکستم
جمال یـار شد قبله نمازم
ز اشک رشک او شد آبدستم
ز حسن یوسفی سرمست بودم
که حسنش هر دمـی گوید الستم
در آن مستی ترنجی مـی ب
ترنج اینک درست و دست خستم
مبادم سر اگر جز تو سرم هست
بسوزا هستیم گر بیتو هستم
تویی معبود درون کعبه و کنشتم
تویی مقصود از بالا و پستم
شکار من بود ماهی و یونس
چو حاصل شد ز جعدت شصت شستم
چو دیدم خوان تو بس چشم سیرم
چو خوردم ز آب تو زین جوی جستم
برای طبع لنگان لنگ رفتم
ز بیم چشم بد سر نیز بستم
همان ارزدی کش مـی پرستد
زهی من کـه مر او را مـی پرستم
ببرد ازی کآخر ببرد
به سوی عدل بگریزید ز استم
چو ری با سین و تی و مـیم پیوست
بدین پیوند رو بنمود رستم
یقین شد کـه جماعت رحمت آمد
جماعت را بـه جان من چاکرستم
خمش کردم شکار شیر باشم
که کـه تا گوید شکار مفترستم..غزل شمارهٔ ۱۴۹۸ ». « غزل شمارهٔ ۱۴۹۶.****************************
Read more
Media Removed
...خنده ی لبانت کم نیست بـه منظور من تو تنـها "مـی خندی" اما شوق بعد از خنده هایت درون دل من پر مـی گیرد... مـی رود... مـی رود کـه تا آسمان ها دورتر... کـه تا آنجایی کـه تو هستی... کـه تا جایی کـه نزدیک توست... کـه تا جایی کـه صدایت رود شکر جاری مـی کند درون دلم... بخند... جامم را پر کن از خنده هایت کـه مستِ مست شوم... روی زیبای ... ...خنده ی لبانت کم نیست بـه منظور منتو تنـها "مـی خندی" اما شوق بعد ازخنده هایت درون دل من پر مـی گیرد...مـی رود...مـی رود کـه تا آسمان ها دورتر...تا آنجایی کـه تو هستی...تا جایی کـه نزدیک توست...تا جایی کـه صدایت رود شکر جاری مـی کند درون دلم...بخند...جامم را پر کن از خنده هایت کـه مستِ مست شوم...روی زیبای خالی بـه چه کار آید مرا،تو رو کن آنچه را کـه دیگران ندارند...بخند کـه دور از خانـه آرام ندارم...خانـه ی من آن چال های روی گونـه هایت است...نخندی، بی خانمان مـی شوم... بخند.
Read more . بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک شاخههای شسته، باران خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس، باد نغمـه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک مـیرسد اینک بهار خوش بـه حال روزگار خوش بـه حال چشمـهها و دشتها خوش بـه حال دانـهها و سبزهها خوش بـه حال غنچههای نیمـهباز خوش ... .بوی باران، بوی سبزه، بوی خاکشاخههای شسته، باران خورده، پاکآسمان آبی و ابر سپیدبرگهای سبز بیدعطر نرگس، بادنغمـه شوق پرستوهای شادخلوت گرم کبوترهای مستنرم نرمک مـیرسد اینک بهارخوش بـه حال روزگارخوش بـه حال چشمـهها و دشتهاخوش بـه حال دانـهها و سبزههاخوش بـه حال غنچههای نیمـهبازخوش بـه حال مـیخک کـه مـیخندد بـه نازخوش بـه حال جام لبریز از خوش بـه حال آفتابای دل من گرچه درون این روزگارجامـه رنگین نمـیپوشی بـه کامباده رنگین نمـیبینی بـه جامنقل و سبزه درون مـیـان سفره نیستجامت از آن مـی کـه مـیباید تهی استای دریغ از تو اگر چون گل نی با نسیمای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتابای دریغ از ما اگر کامـی نگیریم از بهارگر نکوبی شیشـه غم را بـه سنگهفت رنگش مـیشود هفتاد رنگ#نوروز #گاندو #فریدون_مشیری#gandotours #gando
Read more
Media Removed
خورشید روی ماه تو را کـه تا کـه دیده هست رنگ از رخش ز روی خجالت پریدا هست حیرت حلول کرده بـه رگهام جای خون یک لحظه کـه تا کـه روی تو را دیده،دیده هست دل مانده درون تحیر و دبگر نمـی تپد از ساعتی کـه نام عزیزت شنیده هست احساس مـی کنم کـه خدا وقت خلقتت بر صفحه ی زمانـه خودش را کشیده هست آن گونـه ای لطیف کـه حتی خود خدا مثل ... خورشید روی ماه تو را کـه تا کـه دیده استرنگ از رخش ز روی خجالت پریدا استحیرت حلول کرده بـه رگهام جای خونیک لحظه کـه تا کـه روی تو را دیده،دیده است
دل مانده درون تحیر و دبگر نمـی تپداز ساعتی کـه نام عزیزت شنیده است
احساس مـی کنم کـه خدا وقت خلقتتبر صفحه ی زمانـه خودش را کشیده است
آن گونـه ای لطیف کـه حتی خود خدامثل تو درون تمامـی عمرش ندیده است
مبهوت مانده درون تو خودش،فکر مـی کنداز روی اشتباه تو را آفریده است
گر وا نمـی کند گره کار خلق راانگشت حیرت از تو بـه دندان گزیده است
افتاده کـه تا کـه دیده ی آهو بـه چشم تواز روی عجز و خشم و خجالت رمـیده است
نـه،باورم نمـی شود ای ماه!چشم منیـا مست بوده یـا کـه تو را خواب دیده است
حالا شگفت این کـه دل خوش خیـال منگشته هست درون جهان و تو را برگزیده است
مـهر تو بود درون دلم اول نـهالکیحالا بـه آب چشم ترم قد کشیده است
حالا غم تو درون دل من آن چنان شده استسنگین،که پشت طاقت و صبرم خمـیده است
گر خواستی سری بـه دل خسته ام زنیآهسته تر بیـا کـه غمت آرمـیده است
نون.الف
#شعربايدشعرباشد #مـهدی_نمازی #اینجا_هوا_به_مـیل_تو_تغییر_مـی_کند#غزلیـات #شعر #شعرمعاصر #شعركلاسيك #شعرنو #شاعر #كتاب #sherbayadsherbashad #poem #lyric #book
Read moreMedia Removed
. درون خودم گم شده ام آه بگو راه کجاست؟ شب تاریک پر ابری شده ام، ماه کجاست؟ دورم از ساقی و بی یـار شدم مست خودم گله دارم، گله دارم، گله از دست خودم سخت سرگرم رصد مردم شدهام از خودم دورم و بی قبلهنما، گم شدهام نردبان نرده شد و ساختم از آن قفسی مرغ باغ ملکوتم شد اسیر هوسی حُسن یوسف گهری بود ... .در خودم گم شده ام آه بگو راه کجاست؟شب تاریک پر ابری شده ام، ماه کجاست؟دورم از ساقی و بی یـار شدم مست خودمگله دارم، گله دارم، گله از دست خودم
سخت سرگرم رصد مردم شدهاماز خودم دورم و بی قبلهنما، گم شدهام
نردبان نرده شد و ساختم از آن قفسیمرغ باغ ملکوتم شد اسیر هوسی
حُسن یوسف گهری بود کـه ارزان دادیمچقدر سخت درون این فاصله تاوان دادیم
در فراقت چه قَدَر شعر کـه از بر کردیمشعر خواندیم از آرامش و باور کردیم
شعر از عشق و جنون خواندن ما، عشق نبودعشق جاری است، نـه! جا ماندن ما عشق نبود
عشق شرح پر پروانـه درون آتش باشد«عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد»
عاشقان تو، شب از شوق سحر بیدارندروزها بار ز دوش همـه بر مـی دارند
در پی دوست بـه کوی دگران مـی گردیمـیـار درون خانـه و ما گرد جهان مـی گردیم
کاش یک بار بیوفتیم بـه پای خودمانجمعه ای ندبه بخوانیم بـه منظور خودمان
ای خوش آنـها کـه دمـی لایق دیدار شدندکه بـه خال لبت ای دوست گرفتار شدند
شاعران شعر بـه منظور خط و خالی گفتندچقدر شعر کـه درون وصف خیـالی گفتند
زلف محبوب نـهان بود ولی شانـه زدند«چون ندیدند حقیقت ره افسانـه زدند»
من ولی شاعر این حادثهی واقعیامعاشق بیت پر از بارقهی برقعیام:.«مـی نویسم کـه شب تار سحر مـیگرددیک نفر مانده از این قوم کـه برمـیگردد»(1)
یک نفر مانده کـه چشم همـه بر درگه اوستیک نفر مانده کـه صد قافله دل همره اوست
ساقی از عهد و قراری ازلی برگشتهپسر فاطمـه با تیغ علی برگشته
پسر پاک حسن بهنام حسینکه بگوید بـه همـه، دین فقط اسلام حسین
که بگوید کـه زمـین مامن مردان خداستپایتخت همـه عشاق جهان کرببلاست
یک گل هست او کـه بهار آمده با عطر تنشعقل بینا شده از رایحهی پیرهنش
یوسف ابن الحسن و گمشدهی کنعان اوستزده فریـاد مسیحا: پسر انسان اوست
ساقی آورده قدح کـه تا همـه عالم بچشندبچشند و پس از آن بار امانت بکشند
وقت آرامش این عالم سرگردان استهان بـه قرآن قسم! این مرد، خودِ قرآن است
#قاسم_صرافان.(1) تضمـینی از: #سیدحمـیدرضابرقعی #سیدحمـیدبرقعی
سیدجان!برادر عزیزم و شاعر نظر کرده اهل بیت، تولدت رو با کمـی تاخیر تبریک مـیگم. چشمـه سار طبعت همچنان جوشان و قلمت همچنان روان. 🙏🙏🌷🌷❤❤ .@hamidrezaborghei..#فایل_صوتی_کامل_ومتن_شعردرکانالها ی تلگرام و سروششعرخوانی اردیبهشت 97 درون #فرهنگسرای_اندیشـه@farhangsara.andishe..
Read moreMedia Removed
: : دوش دیدم وسط کوچه روان پیری مست.. : : برلبش جام ی و سبویی درون دست.. : : گفتم نکنی شرم از این مـی خواری؟ : گفتا کـه مگر حکم بـه جلبم داری!؟ : : گفتم تو ندانی کـه خدا مست ملامت کرده؟ : درون روز جزا وعده بـه اتش کرده؟ : گفتا کـه برو بی خبر از دینداری : خود را بـه از باده خوران پنداری؟! : من مـی خورمو هیچ ... :: دوش دیدم وسط کوچه روان پیری مست.. ::برلبش جام ی و سبویی درون دست.. ::گفتم نکنی شرم از این مـی خواری؟:گفتا کـه مگر حکم بـه جلبم داری!؟ ::گفتم تو ندانی کـه خدا مست ملامت کرده؟ :در روز جزا وعده بـه اتش کرده؟:گفتا کـه برو بی خبر از دینداری:خود را بـه از باده خوران پنداری؟! :من مـی خورمو هیچ نباشد شرمم :زیرا بـه سخاوتِ خدا دل گرمم.. :من هرچه کنم گنـه از این مـی خواری :صد بـه ز تو ام کـه دایما هشیـاری..:عمرِ زاهد همـه طى شد بـه تمناىِ بهشت:او ندانست کـه درون ترکِ تمناست بهشت:این چه حرفیست کـه درعالم بالاست بهشت:هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت:دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست:دل اگر تیره نباشد همـه دنیـاست بهشت..::یـادمون نره یک ماه نـه طلا ، نـه خودرو نـه هر چیزی کـه گرون شده رو نخریم ، با سه کـه تا الف همـه چی درست مـیشـه:👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽 👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽امـید و ایمان و اتحاد :👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽طلایِ واقعی درون درونِ من و توست::روزهایی پر از اتفاقاتِ زیبا براتون آرزومندم
Read moreMedia Removed
بشنو این نی چون شکایت مـیکند از جداییـها حکایت مـیکند کز نیستان کـه تا مرا ببریدهاند درون نفیرم مرد و زن نالیدهاند خواهم شرحه شرحه از فراق کـه تا بگویم شرح درد اشتیـاق هری کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش من بـه هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوشحالان ... بشنو این نی چون شکایت مـیکنداز جداییـها حکایت مـیکندکز نیستان کـه تا مرا ببریدهانددر نفیرم مرد و زن نالیدهاند خواهم شرحه شرحه از فراقتا بگویم شرح درد اشتیـاقهری کو دور ماند از اصل خویشباز جوید روزگار وصل خویشمن بـه هر جمعیتی نالان شدمجفت بدحالان و خوشحالان شدمهرکسی از ظن خود شد یـار مناز درون من نجست اسرار منسر من از نالهٔ من دور نیستلیک چشم و گوش را آن نور نیستتن ز جان و جان ز تن مستور نیستلیک را دید جان دستور نیستآتشست این بانگ نای و نیست بادهر کـه این آتش ندارد نیست بادآتش عشقست کاندر نی فتادجوشش عشقست کاندر مـی فتادنی حریف هرکه از یـاری بریدپردههااش پردههای ما درید
همچو نی زهری و تریـاقی کی دیدهمچو نی دمساز و مشتاقی کی دیدنی حدیث راه پر خون مـیکندقصههای عشق مجنون مـیکند
محرم این هوش جز بیـهوش نیستمر زبان را مشتری جز گوش نیستدر غم ما روزها بیگاه شدروزها با سوزها همراه شدروزها گر رفت گو رو باک نیستتو بمان ای آنک چون تو پاک نیستهر کـه جز ماهی ز آبش سیر شدهرکه بی روزیست روزش دیر شد
در نیـابد حال پخته هیچ خامپس سخن کوتاه حتما والسلامبند بگسل باش آزاد ای پسرچند باشی بند سیم و بند زرگر بریزی بحر را درون کوزهایچند گنجد قسمت یک روزهایکوزهٔ چشم حریصان پر نشدتا صدف قانع نشد پر درون نشدهر کـه را جامـه ز عشقی چاک شداو ز حرص و عیب کلی پاک شدشاد باش ای عشق خوش سودای ماای طبیب جمله علتهای ماای دوای نخوت و ناموس ماای تو افلاطون و جالینوس ماجسم خاک از عشق بر افلاک شدکوه درون آمد و چالاک شدعشق جان طور آمد عاشقاطور مست و خر موسی صاعقابادمساز خود گر جفتمـیهمچو نی من گفتنیـها گفتمـیهر کـه او از همزبانی شد جدابی زبان شد گرچه دارد صد نواچونک گل رفت و گلستان درگذشتنشنوی زان بعد ز بلبل سر گذشتجمله معشوقست و عاشق پردهایزنده معشوقست و عاشق مردهایچون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بیپر وای اومن چگونـه هوش دارم پیش و پس
چون نباشد نور یـارم پیش و پسعشق خواهد کین سخن بیرون بودآینـه غماز نبود چون بود
آینت دانی چرا غماز نیستزانک زنگار از رخش ممتاز نیست#مثنوی_مولوی
Read moreMedia Removed
. #عاشقانـه #دلبرانـه #امام_رضایی . شـهادت غریبانـه پیـامبر اکرم(ص) و امام حسن مجتبی(ع) و امام رضا(ع)تسلیت باد . . . #باز_هم_دربدر_شب_شدم_ای_نور_سلام #باز_هم_زائرتان_نیستم_از_دور_سلام #با_زبانی_که_به_ذکرت_شده_مامور_سلام #به_سلیمان_برسد_از_طرف_مور_سلام . . . باز ... .#عاشقانـه#دلبرانـه#امام_رضایی.🌹شـهادت غریبانـه پیـامبر اکرم(ص) و امام حسن مجتبی(ع) و امام رضا(ع)تسلیت باد🌹...#باز_هم_دربدر_شب_شدم_ای_نور_سلام#باز_هم_زائرتان_نیستم_از_دور_سلام#با_زبانی_که_به_ذکرت_شده_مامور_سلام#به_سلیمان_برسد_از_طرف_مور_سلام...باز هم دربدر شب شدم ای نور سلامباز هم زائرتان نیستم از دور سلام🌲🌲🌲با زبانی کـه بـه ذکرت شده مامور سلامبه سلیمان برسد از طرف مور سلام🌲🌲🌲کاش سمت حرمت باز شود پنجره هاباز از دوریت افتاده بـه کارم گره ها🌲🌲🌲ننوشته ست گنـهکار نیـاید بـه حرمپس بیـایید اگر خوب و اگر بد بـه حرم🌲🌲🌲برسد خواهش این ناله ی ممتد بـه حرمزود ما را برسانید بـه مشـهد بـه حرم🌲🌲🌲مست از آنیم کـه از باده بـه خم آمده ایمما سفارش شده ایم، از ره قم آمده ایم🌲🌲🌲یـاد دادید بـه ما رنج کشیدن زیباستپس از این فاصله کـه تا طوس دویدن زیباست🌲🌲🌲پا شدن و جامـه د زیباستبعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست🌲🌲🌲پیچش قافله ی ما کـه بـه سوی نور استرگه ای درون دل فیروزه ی نیشابور است🌲🌲🌲چه خبر درون حرم ضامن آهو شده است؟صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است🌲🌲🌲طرف پنجره فولاد هیـاهو شده استباز یک چشمـه از آن لطف و کرم رو شده است🌲🌲🌲مادری گریـه کنان ذکر رضا مـی گیرددست و پای فلجی باز شفا مـی گیرد🌲🌲🌲با شفا از تو، چه زیبا شده بیمار شدنبه تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن🌲🌲🌲کار من هست فقط گرمـی بازار شدنگر چه درون باور من نیست خریدار شدن...🌲🌲🌲یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟من برایت دو سه کـه تا بیت کلاف آوردم🌲🌲🌲تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشیکاش لطفی کنی و آخر کارم باشی🌲🌲🌲مرد سلمانی تو باشم و یـارم باشیلحظه ی مرگ بیـایی و کنارم باشی🌲🌲🌲قول دادی بـه همـه بعد بـه خدا مـی آییـهر کـه یک بار بیـاید تو سه جا مـی آیی🌲🌲🌲#مجید_تال.@cafechenar#شعر_آئینی #ادبیـات #عشق #حرم #امام_رضا #مشـهد #غریب #کربلا #صحن_رضوی #سقاخونـه #کبوتر #ایوون_طلا #قم #زیـارت #هنر #نقاره #نقاره_خونـه
Read moreMedia Removed
. باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام باز هم زائرتان نیستم از دور سلام با زبانی کـه بـه ذکرت شده مأمور سلام بـه سلیمان برسد از طرف مور سلام کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها باز از دوریت افتاده بـه کارم گره ها ننوشته ست گنـهکار نیـاید بـه حرم بعد بیـایید اگر خوب و اگر بد بـه حرم برسد خواهش این ناله ی ممتد بـه ... .باز هم دربدر شب شدم ای نور سلامباز هم زائرتان نیستم از دور سلام
با زبانی کـه بـه ذکرت شده مأمور سلام
به سلیمان برسد از طرف مور سلام
کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها
باز از دوریت افتاده بـه کارم گره ها
ننوشته ست گنـهکار نیـاید بـه حرم
پس بیـایید اگر خوب و اگر بد بـه حرم
برسد خواهش این ناله ی ممتد بـه حرم
زود ما را برسانید بـه مشـهد ، بـه حرم
مست از آنیم کـه از باده بـه خم آمده ایم
ما سفارش شده ایم ، از ره قم آمده ایم
یـاد دادید بـه ما رنج کشیدن زیباست
پس از این فاصله کـه تا طوس دویدن زیباست
پا شدن و جامـه د زیباست
بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست
پیچش قافله ی ما کـه بـه سوی نور است
رگه ای درون دل فیروزه ی نیشابور است
چه خبر درون حرم ضامن آهو شده است؟
صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است
طرف پنجره فولاد هیـاهو شده است
باز یک چشمـه از آن لطف و کرم رو شده است
مادری گریـه کنان ذکر رضا مـی گیرد
دست و پای فلجی باز شفا مـی گیرد
با شفا از تو ، چه زیبا شده بیمار شدن
به تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن
کار من هست فقط گرمـی بازار شدن
گر چه درون باور من نیست خریدار شدن- -یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟
من برایت دو سه کـه تا بیت کلاف آوردم
تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی
کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی
مرد سلمانی تو باشم و یـارم باشی
لحظه ی مرگ بیـایی و کنارم باشی
قول دادی بـه همـه بعد بـه خدا مـی آیی
هر کـه یک بار بیـاید تو سه جا مـی آیی.#مرتضی #شاه #سلطان #علی_بن_موسی_الرضا #امام_رضا #امام_رئوف #عشق #مشـهد #حرم #پرچم
Read moreMedia Removed
از ترانـه های خودم از وقتی عاشقت شدم از وقتی با منی چشام هیچی ندیده جز خودم خودم رو خیلی دوس دارم از وقتی عاشقت شدم کاشکی کنار من باشی نـه جبهه مقابلم نمـی دونی چه جنگایی واست بـه پا کرده دلم قسم بـه چشمات کـه بازم باعث این ترانـه شد قسم بـه این بیتایی کـه دوباره عاشقانـه شد خیلی عزیزتر از اونی کـه ... از ترانـه های خودماز وقتی عاشقت شدماز وقتی با منی چشام هیچی ندیده جز خودم
خودم رو خیلی دوس دارم از وقتی عاشقت شدم
کاشکی کنار من باشی نـه جبهه مقابلم
نمـی دونی چه جنگایی واست بـه پا کرده دلم
قسم بـه چشمات کـه بازم باعث این ترانـه شد
قسم بـه این بیتایی کـه دوباره عاشقانـه شد
خیلی عزیزتر از اونی کـه عشقو سرسری کنم
مـی خوام هر اندازه بخوای واسه تو دلبری کنم
اراده کن کـه تا من بشم یـه شمالی که
با سبدی از گل سرخ مـی یـاد بـه این حوالی که
بشینـه پای چشمـه سار کـه تا تو بیـای و رد بشی
اونقده ناز کنـه کـه تو بوسیدنو بلد بشی
واست تموم حکمـی کـه از دلت آوردی مـیشم
حتی اگر تو دوس داری یـه کردی مـی شم
یـا نـه مـی شم ی از کوه و کمر ...دشت و دمن
سوار اسبای اصیل ... پاک ترکمن
اصلا اگر دلت بخواد با چشمای نافذ و مست
زیر نقاب آتشی...شرجی زده...حنا بـه دست
نجیب و ساکت و صبور ،ساده ترین پری مـیشم
آره !اگر دلت بخواد بندری مـیشم
# # #
تشنـه تر از صحرا بیـا بـه چشمـه سار چشم من
بیـا کـه تا شرمنده نشن ایل و تبار چشم من
نمـی دونی چه جنگایی واست بـه پا کرده دلم
مـی خوام کنار من باشی نـه جبهه ی مقابلم
Read moreمـی گدازد ی من ام آیینـه ی من بعد کجا جویم تو را؟ من کـه سرتاسر خموشم مست بی اندازه نوشم بعد کجا جویم تو را؟ من کـه شیدا شدنم محو پیدا شدنم عابری گمشده درون کوی رها شدنم من کـه سرتاسر خموشم مست بی اندازه نوشم بعد کجا جویم تورا؟ من بـه خوابی کـه آدینـه دیدم شاعری مرده درون دیدم فارغ و دلزده ام قید ... مـی گدازد ی من ام آیینـه ی منپس کجا جویم تو را؟من کـه سرتاسر خموشممست بی اندازه نوشمپس کجا جویم تو را؟من کـه شیدا شدنممحو پیدا شدنمعابری گمشده درکوی رها شدنممن کـه سرتاسر خموشممست بی اندازه نوشمپس کجا جویم تورا؟من بـه خوابی کـه آدینـه دیدمشاعری مرده درون دیدمفارغ و دلزده امقید حاصل زده امنغمـه ای براینشوق صدا شدنممن کـه سرتاسر خموشممست بی اندازه نوشمپس کجا جویم تو را؟
Read more
Media Removed
چقدر از کامنتهای پست قبلی لذت بردم... از همـهانی کـه لطف بیت مورد علاقهشون رو نوشتن سپاسگزارم. این هم چندتا از ابیـاتی کـه من خیلی دوستشون دارم: ای کـه تاروپودم از یـاد تو بیتاب با منی ولی باز دوری مثل مـهتاب —- توی اعماق نگاهت بذار کـه تا ابد رهاشم دلو بسپرم بـه چشمات مست این جاذبه باشم —- مـیخوام ... چقدر از کامنتهای پست قبلی لذت بردم... از همـهانی کـه لطف بیت مورد علاقهشون رو نوشتن سپاسگزارم. این هم چندتا از ابیـاتی کـه من خیلی دوستشون دارم:ای کـه تاروپودم از یـاد تو بیتاببا منی ولی باز دوری مثل مـهتاب—-توی اعماق نگاهت بذار کـه تا ابد رهاشمدلو بسپرم بـه چشمات مست این جاذبه باشم—-مـیخوام تو موج دریـا بشی فانوس راهمبمونـه جای پاهات تو ساحل نگاهم——وقتی کـه بودن با من تو رو مـیرنجونـهشاید این فاصله احساستو برگردونـه——روی موج آب با آواز دریـا، مـین باز قایقهای چوبیولی من طلوعو همـیشـه باتودارم، تو اون خورشیدی کـه بیغروبی——بیـاتا بارون باشیمتاکه از غبار غم پاک کنیم دلهاروتا کـه از عاطفه سیراب کنیم گلهاروتا مث رنگینکمونا موقع رفتن بارونتوی آسمون دلها بمونن خاطرههامون——ماهم تویی و شب بیتو مـهتابی نمـیشدآفتاب واسه من پیش تو آفتابی نمـیشد... شعر آهنگ جدیدم رو هم خیلی دوست دارم، و امـیدوارم کـه زودتر بتونم خبرش رو بدم کـه کی منتشر مـیشـه.
بازهم از لطفتون ممنونم
Read moreMedia Removed
پست نیمچه موقت: گویـا دیشب دوتا از بانوان هموطن درون فرانسه مست مـیکنن و قربانی تجاوز مـیشن حالا یـا تو خیـابون یـا تو کافه یـا تو منزل صاحب مـیـهمانی. اتفاقی کـه روزانـه خیلی پیش مـیـاد درون کشورهای خارجی بیـافته کـه خانمـها مست کنند و قربانی تجاوز یـا تعارض قرار بگیرن. خلاصه درون همون حالت گویـا تصمـیم مـیگیرن بـه ... پست نیمچه موقت: گویـا دیشب دوتا از بانوان هموطن درون فرانسه مست مـیکنن و قربانی تجاوز مـیشن حالا یـا تو خیـابون یـا تو کافه یـا تو منزل صاحب مـیـهمانی.اتفاقی کـه روزانـه خیلی پیش مـیـاد درون کشورهای خارجی بیـافته کـه خانمـها مست کنند و قربانی تجاوز یـا تعارض قرار بگیرن.
خلاصه درون همون حالت گویـا تصمـیم مـیگیرن بـه پلیس مراجعه کنن و قضیـه رو از طریق مجاری قانونی پیگیری کنن. کاری کـه غالب خانمـها بـه دلایل مختلف اشتباه مـیکنن، و انجام نمـیدن. و گویـا پروسه فایل شکایت اولیـه شش ساعت درون دفتر پلیس فرانسه طول کشیده.
حالا این وسط نکتهی جالب اینـه کـه یکی از دوستان ما پست گذاشته کـه سوده خانم گل و دوستش دیشب مست و بهشون تجاوز شده. ولی اون تصمـیم گرفته کـه از همـهی مراحل شکایت گزارش تهیـه کنـه و این دوست ما اظهار مـیکرد کـه «خوشحالم از اینکه مـیبینم این تجربه تبدیل شده بـه یـه تجربهی مثبت براشون!» داشتم پیش خودم فکر مـیکردم حالا اگه این اتفاق تو ایران براشون افتاده بود و مرحله تهیـه گزارش اولیـه دو ساعت و فقط دو ساعت طول مـیکشید، گوش فیل و فلک رو پر مـی کـه حق ما خورده شده، بـه من تجاوز مرتیکهی فلان فلان شده مـیگه بشین واسه من شرح بده و گزارش بنویس! ااااااییییی من مـیخوام زنگ ب بی بی سی و رادیو فردا و رادیو بعد فردا کـه حرف من شنیده بشـه ااایییییی... ولی این اتفاقات درون خارج کـه بیـافته، عالیـه. خارجیـا تجاوزشونم آموزندهس و پر از مفاهیم اخلاقی و پند و اندرز. خلاصه گفتم اگر احیـانا اتفاق مشابهی بـه منظور شما درون خارج افتاد حتما بیـایید با روی گشاده از تجربیـات مثبتتون برامون بگیم کـه تا همـه یـاد بگیریم.
@bbcalihamedani @heduos
#هموطن #به_خانـه_برگرد بیـا کـه تا #ایرانمان را #باهم #آبادتر بسازیم.
#minimaliran #foodart #insiran #instairanian #ig_captures #insta_iran #igerpersia #iranshots #ig_persia #iranpx #ipixell #irpics #ig_iran_ #aksdastan #aks_baran #harfeaks #bezan #bokhor #ashpazi_shoma #ashpazbashi #ir_cook #foodland_irani #ashpazi_page #شام #بخور
Read moreMedia Removed
. #صلی_الله_علیک_یـا_اباعبدالله . یـادم آمد شب بیچتر وکلاهی کـه بـه بارانی مرطوب خیـابان زدم آهسته و گفتم چه هواییست خدایی من و آغوش رهایی سپس آنقدر دویدم طرف فاصله کـه تا از نفس افتاد نگاهم بـه نگاهی دلم آرام شد آنگونـه کـه هر قطرۀ باران غزلی بود نوازشگر احساس کـه مـیگفت فلانی! چه بخواهی ... .#صلی_الله_علیک_یـا_اباعبدالله.یـادم آمد شب بیچتر وکلاهیکه بـه بارانی مرطوب خیـابانزدم آهسته و گفتم چه هواییست خداییمن و آغوش رهاییسپس آنقدر دویدم طرف فاصلهتا از نفس افتاد نگاهم بـه نگاهیدلم آرام شد آنگونـه کـه هر قطرۀ بارانغزلی بود نوازشگر احساسکه مـیگفت فلانی!چه بخواهی چه نخواهیبه سفر مـیروی امشبچمدانت پر باران شدهپیراهنی از ابر بـه تن کن و بیـا!پس سفر آغاز شد ونوبت پرواز شد وراه نفس باز شد وقافیـهها از قفس حنجره آزاد و رهادر منِ شاعر منِ بیتابتر از مرغ مـهاجربه کجا مـیروم اقلیم بـه اقلیمخدا همسفرم بود و جهان زیر پرم بود سراسرکه سر راه بـه ناگاهمرا تیشۀ فرهاد صدا زد:نفسی صبر کن ای مرد مسافرقَسَمت مـیدهم ای دوستسلام من دلخستۀ مجنون شده را نیزبه شیرین غزلهای خداوندبه معشوق دو عالم برسان.باز دلم شور زد آخربه کجا مـیروی ای دلکه چنین مست و رها مـیروی ای دلمگر امشب بـه تماشای خدا مـیروی ای دلنکند باز بـه آن وادی... مشغول همـین فکر و خیـالات پر از لذت و پر جاذبه بودمکه مشام دل من پر شد از آن عطر غریبیکه نوشتند کمـی قبل اذان سحر جمعه پراکنده درون آن دشت خداییست.چشم وا کردم و خود را وسط صحن و سراعرش خدا، کربوبلامست و رها درون دل آیینـهجدا از غم دیرینـهولی دست بـه یله دیدممنِ سر کـه تا بـه قدم محو حرمبال ملک دور و برمـیکسره مبهوت بـه لاهوت رسیدمچه بگویم کـه چه دیدم کـه دل از خویش ببه خدا رفت قرارمنـه بـه توصیف چنین منظرهای واژه ندارمسپس آهسته نشستم، و نوشتم:فقط ای اشک امانم بده کـه تا سجدۀ شکری بگذارمکه بـه ناگاه نسیم سحری از سر گلدستۀ باران و اذانآمد و یک گوشـه از آنپردۀ درون شور عراقی و حجازی بـه هم آمـیخته راپس زد و چشم دلم افتاد بـه اعجاز خداوندبه ششگوشۀ معشوقخدایـا! تو بگو این منم آیـاکه سراپا شدهام محو تمنا و تماشافقط این را بنویسید رسیدهستتشنـه بـه دریـادلم آزاد شد از همـهمـه دور از همـه مدهوشغم و غصه فراموشدر آغوشِ ضریح پسر فاطمـه آرام سرانجام گرفتم..#لبیک_یـا_حسین.
Read moreMedia Removed
مـی گدازد ی من ام آیینـه ی من بعد کجا جویم تو را؟ من کـه سرتاسر خموشم مست بی اندازه نوشم بعد کجا جویم تو را ؟ . . آدینـه فردا ساعت هشت شب امـیدوارم لذت ببرید مـی گدازد ی من ام آیینـه ی منپس کجا جویم تو را؟من کـه سرتاسر خموشممست بی اندازه نوشمپس کجا جویم تو را ؟..آدینـه فردا ساعت هشت شبامـیدوارم لذت ببرید
بوی تو مـی دهد آغوش خالی ام ای واقعیت عشق خیـالی ام مست توئم کـه قنوتم ترانـه شد چون مومن تو شدم لاابالی ام بعد از تو بی خبرم از خودم بگو این روزها چه شدم درون چه حالی ام روزی یقین تو بودم ولی گذشت امروز فاجعه ای احتمالی ام شعرم شکفتن بارانی تو بود حالا فقط خبر خشکسالی ام بی هیچ دلهره حال مرا بپرس روزی ... بوی تو مـی دهد آغوش خالی امای واقعیت عشق خیـالی اممست توئم کـه قنوتم ترانـه شدچون مومن تو شدم لاابالی امبعد از تو بی خبرم از خودم بگواین روزها چه شدم درون چه حالی امروزی یقین تو بودم ولی گذشتامروز فاجعه ای احتمالی ام
شعرم شکفتن بارانی تو بودحالا فقط خبر خشکسالی امبی هیچ دلهره حال مرا بپرسروزی کـه من جسدی این حوالی ام#همایون #شجریـان #افشین #یداللهی #فردین #خلعتبری #موسیقی #
Read more
Media Removed
. هین کژ و راست مـیروی باز چه خوردهای بگو مست و خراب مـیروی خانـه بـه خانـه کو بـه کو با کی حریف بودهای بوسه ز کی ربودهای زلف کـه را گشودهای حلقه بـه حلقه مو بـه مو نی تو حریف کی کنی ای همـه چشم و روشنی خفیـه روی چو ماهیـان حوض بـه حوض جو بـه جو راست بگو بـه جان تو ای دل و جانم آن تو ای دل همچو شیشـهام خورده ... .هین کژ و راست مـیروی باز چه خوردهای بگومست و خراب مـیروی خانـه بـه خانـه کو بـه کو
با کی حریف بودهای بوسه ز کی ربودهای
زلف کـه را گشودهای حلقه بـه حلقه مو بـه مو
نی تو حریف کی کنی ای همـه چشم و روشنی
خفیـه روی چو ماهیـان حوض بـه حوض جو بـه جو
راست بگو بـه جان تو ای دل و جانم آن تو
ای دل همچو شیشـهام خورده مـیت کدو کدو
راست بگو نـهان مکن پشت بـه عاشقان مکن
چشمـه کجاست کـه تا کـه من آب کشم سبو سبو
در طلبم خیـال تو دوش مـیـان انجمن
مـینشناخت بنده را مـینگریست رو بـه رو
چون بشناخت بنده را بنده کژرونده را
گفت بیـا بـه خانـه هی چند روی تو سو بـه سو
عمر تو رفت درون سفر با بد و نیک و خیر و شر
همچو زنان خیره سر حجره بـه حجره شو بـه شو
گفتمش ای رسول جان ای سبب نزول جان
ز آنک تو خوردهای بده چند عتاب و گفت و گو
گفت شرارهای از آن گر ببری سوی دهان
حلق و دهان بسوزدت بانگ زنی گلو گلو
لقمـه هر خورنده را درخور او دهد خدا
آنچ گلو بگیردت حرص مکن مجو مجو
گفتم کو جان ای دل و جان فدای آن
من نـهام از شتردلان کـه تا برمم بـه های و هو
حلق و گلوبریده با کو برمد از این ابا
هر کی بلنگد او از این هست مرا عدو عدو
دست کز آن تهی بود گر چه شـهنشـهی بود
دست بریدهای بود مانده بـه دیر بر سمو
خامش باش و معتمد محرم راز نیک و بد
آنک نیـازمودیش راز مگو بـه پیش او..پ.ن: درون طلبم خیـال تو دوش مـیـان انجمن
مـینشناخت بنده را مـینگریست رو بـه روپ.ن: حافظیـه را بـه خاطر بسپار.#به_سوی_جنوب#مولانا#رفیق#شیراز#سفر#هیچهایک#Due_South#shiraz#journey#hitchhike#friends
Read moreMedia Removed
دوباره مـی نویسمت ...کنارِ بیت آخرم وچکه چکه مـی چکم...به سطر های دفترم تو تازیـانـه مـی زنی بـه زخمـه ی خیـال من من آب و دانـه مـی دهم بـه خوش خیـالِ باورم تو مثل ماهِ برکه ای ...و من غریق مست شب دوباره تو ..دوباره من... شناوری ... شناورم شنیده ام زپنجره سراغ من گرفته ای؟ هنوز مثل قاصدک ...مـیـانِ کوچه ... دوباره مـی نویسمت ...کنارِ بیت آخرموچکه چکه مـی چکم...به سطر های دفترمتو تازیـانـه مـی زنی بـه زخمـه ی خیـال منمن آب و دانـه مـی دهم بـه خوش خیـالِ باورم
تو مثل ماهِ برکه ای ...و من غریق مست شبدوباره تو ..دوباره من... شناوری ... شناورم
شنیده ام زپنجره سراغ من گرفته ای؟هنوز مثل قاصدک ...مـیـانِ کوچه پرپرم
گلایـه از قفس کمـی...کمـی عجیب مـیرسدخودم قفس خریده ام ...برای این کبوترم
شبی بخواب دیدمت...مـیـانِ تنگِ کوچه هاقدم زنان ...قدم زنان...تو را بـه خانـه مـی برم
غزل بـه خواب مـی رود...به انتها رسیده امتمام من چکیده شد...کنارِ بیت آخرم ...
Read moreMedia Removed
. گیرم کـه کرد خواب رفیقان مرال گیرم کـه گشت باده ز خشکی ما خجل گیرم کـه رفت پای طرب کـه تا کمر بـه گل ناخن بـه زلف یـار رسانم بـه فتح دل مطرب اگر کلافه نوازد سه تار را حتما کـه تر شود زمن خشک حتما رسد بـه شبنم من آفتاب خشک دل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشک از عاشقان سلام تر از تو جواب خشک از ما مکن دریغ ... .گیرم کـه کرد خواب رفیقان مرالگیرم کـه گشت باده ز خشکی ما خجلگیرم کـه رفت پای طرب کـه تا کمر بـه گلناخن بـه زلف یـار رسانم بـه فتح دلمطرب اگر کلافه نوازد سه تار را
باید کـه تر شود زمن خشکباید رسد بـه شبنم من آفتاب خشکدل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشکاز عاشقان سلام تر از تو جواب خشک
از ما مکن دریغآبدار را
شد پایمال خال و خطت آبروی چشماز باده شد تهی و پر از خون سبوی چشمشد صرف نحوه نگهت گفتوگوی چشمگفتی بسوز درون غم من، ای بـه روی چشم
تا مـیدرم لباس بپا کن شرار را
با خود مگو کـه گیسوی مستانـه ریختهبخت سیـاه ماست بر آن شانـه ریختهخون دل هست آنچه بـه پیمانـه ریختهاز بس کـه درون طواف تو پروانـه ریخته
یـاران گذاشتند، همـهب و کار را
ما سائل توایم و اگر مست کردهایمانگشتر عقیق تو را دست کردهایمما عیش خود چنان چه شد و هست کردهایمبیت تو را اجاره دربست کردهایم
ساکن شدیم این دِلَکِ بی قرار را
این دستپاچگی ز سر اتفاق نیستهول وصال کم ز نـهیب فراق نیستشرح بسیط وصل بـه بسط و رواق نیستاصلاً مزار انور تو درون عراق نیست
معنی کجا بـه کار ببندد مزار را
با قل هو اللَهَ هست برابر علی مددیـا مرتضاست شانـه بـه شانـه بـه یـا صمدهستند مرتضی و خدا هر دو معتمدجوشاندهای ز نسخه عیساست این سند
گر دم کنند خون دم ذوالفقار را
ای آفتاب روز غدیرت سازای ذرّه های خاک درت آفتابسازای دستهای عبد تو عالیجناب سازشد خارهای خشک بیـابان گلاب ساز
کردی ز بس جلیس گُل روت خار را
ظهر هست بر جهاز شتر آفتاب کنخود را ببین بـه صفحه آب و ثواب کناین برکه را بـه عکسی از آن رخ کناز بین جمع یک دو ذبیح انتخاب کن
پر لاله کن بـه خون شـهیدان بهار را
غم شد بدل بـه یمن جمال تو بر نشاطپرداخت قبض برق تو یک دوره انبساطافتاد تشت ما ز سر بام بر حیـاطمن غیر دل نمانده برایم درون این بساط
آسی بکش کـه باز ببازم قمار را
در معرکه چو تیغ کجت گشت سر فروشتیغ تو خورد خون و خداوند گفت نوشمرد قتال هستی و در زهد سختکوشتیر از نماز نافلهات مـیرود ز هوش
ناز طبیب مـیکشد این تیر زار را
تیغت بـه آبروی خودش آب دیده شدزلفت بـه پیچ و تاب خودش تاب دیده شدرویت هزار مرتبه درون خواب دیده شدهر دفعه لیک چهره اصحاب دیده شد
کو دیدهای کـه حمل کند آن وقار را
نیست این چنین اسد بیبدل کـه تونیست این چنین همـه علم و عمل کـه تونیست این چنین همـه زهر و عسل کـه تواحمد نرفت بر سر دوش تو بلکه تو
رفتی بـه شانـه احمد مَکّی تبار را
#ادامـه_در_کامنت_اول#محمد_سهرابی #مـیلاد #تولد #رجب #کربلا #نجف #حضرت_عشق #حیدر #حرم #عاشقی
Read moreMedia Removed
. بـه منظور آنـها کـه همـین اول فروردیني، عیدی و پاداش و حقوقشان ته کشيده، بـه منظور آنـها کـه پشت طاقتشان، کـه تا شکستن بیش راه ندارد، بـه منظور آنـها کـه نتوانسته اند بهی دل ببندند، از فرط نابرادرى، بـه منظور آن لوطی هایی کهی بهشان اعتماد نکرده کـه تا بارشان را بردارند؛ و طاقتشان طاق شده بـه منظور لوطی گری و عیـاری ، بـه منظور ... .برای آنـها کـه همـین اول فروردیني، عیدی و پاداش و حقوقشان ته کشيده،برای آنـها کـه پشت طاقتشان، کـه تا شکستن بیش راه ندارد،برای آنـها کـه نتوانسته اند بهی دل ببندند، از فرط نابرادرى،برای آن لوطی هایی کهی بهشان اعتماد نکرده کـه تا بارشان را بردارند؛ و طاقتشان طاق شده بـه منظور لوطی گری و عیـاری ،برای آن دزدهایی کـه یک نگاه تو دلشان را خواهد دزدید،برای همـه هايي کـه از لبان تو مست خواهند شد،برای همـه بی زبان هایی کـه درون آستان درون ، لکنت گرفته اند و از استرس پاسخ های منفی دارند خفه مـی شوند ؛برای همـه آنـها کـه نمـی دانم و نمـی شناسم، و تو هنوز هم شبها پشت درشان نان و خرما مـی گذاری،برای من،برای ما،مـی شود همچنان پدر باشی؟#تو_که_درد_دل_ما_رو_ميدونى ....☁🙏☁☁☁.
Read moreMedia Removed
من و تنـهایی و آن مُرده درخت کـه ز تنـهایی خود خورد تبر گوشـه ای پرت از آن شـهر شلوغ درون همان کوچه سرد خانـه ای بی رونق تکه فرشی کهنـه گوشـه ای افتاده همـه دنیـای من این کهنـه گِلیم همـه مـیراث من این خانـه سرد همـه افکار من این گوشـه پرت یک چراغ نفتی بر سر چوب همان مُرده درخت کـه ز تنـهایی خود خورد تبر، ... من و تنـهایی و آن مُرده درختکه ز تنـهایی خود خورد تبرگوشـه ای پرت از آن شـهر شلوغدر همان کوچه سردخانـه ای بی رونقتکه فرشی کهنـهگوشـه ای افتادههمـه دنیـای من این کهنـه گِلیمـهمـه مـیراث من این خانـه سردهمـه افکار من این گوشـه پرتیک چراغ نفتیبر سر چوب همان مُرده درختکه ز تنـهایی خود خورد تبر، آویزانو نسیمـی کـه چراغم با خود بردو منم دست بـه زانو تنـهاکه ز تنـهایی خود خسته شدمنقشی از چشم تو بر خاک کشمتا کـه یـادت کنم و شاد شومکه تو هم خیره بـه تنـهایی منزلف خود شانـه مستانـه کنی شاد شویما همـه غرق درون این مستی خویشچشم بر زخم تنی مـی پوشیمنـه بـه دستی کـه نمـی آویزدنـه بـه پایی کـه قدم بر داردنـه هوایی کـه نفس تازه کندنـه نسیمـی کـه گُلی شاد کندهمـه درون فکر تن خویش بـه خوابهمـه درون سومعه ای مست و خرابهمـه چون آدمکی بی مقدارسر یک مزرعه بر چوب بخوابنـه توانیم کـه فریـاد زنیمنـه توانیم کـه خود از خاک کنیمای نسیم سحری ای همدمتو مرا نغمـه آزادی دهتو مرا شوق بـه فردایی دهکه زمان مـی گذرد برجسممولی افسوس دگر نایی نیستهمـه روحم دگرش آهی نیستتن من یخ زده همچون رودیشَرَرِ گرم تو را مـی جویدکه ز فردا خوروشی سازدپس بیـا کـه تا کـه زمـین سبز شودبلبل از شوق تو پرواز کندو گلی خشک شده درون طوفانبه هوای نَفَسَت غنچه خود باز کند.___________________________#شعر #شعر_نو #شعر_سپید #من #تنـهایی #مرده #درخت #اسماعیل_براتی#فوتو_بای_مـی
Read moreMedia Removed
من من شعرهــــایم را از چشمـهای تـــــو مـی نویسم دیوان قشنگی مـیشود چشمـــــانت از چکامـه های من ولی شرم نگاه تو حجاب من هست دزدانـه لبریزمـیشوم از کاسه عشق چه مستانـه شبی هست من مست "" تو مست "" ساغر و پیمانـه مست "" هرچه بود از چشمان خمار تو بود من از آغاز چشم تو بـه انتهای خرابات رسیدم ... منمن شعرهــــایم را
از چشمـهای تـــــو مـی نویسم
دیوان قشنگی مـیشود
چشمـــــانت از چکامـه های منولی شرم نگاه تو حجاب من است
دزدانـه لبریزمـیشوم از کاسه عشقچه مستانـه شبی استمن مست "" تو مست "" ساغر و پیمانـه مست "" هرچه بود از چشمان خمار تو بودمن از آغاز چشم تو بـه انتهای خرابات رسیدمبرگی از مجموعه شعر ""مـهتاب من "" ارادتمند شما رائد طرار ………………………………………" http://line.me/ti/p/%40wug8748ohttp://line.me/ti/p/%40wug8748o
Read moreMedia Removed
#شروع_جاذبه_مغناطیس_حسینی_ #روز_اربعین_است. #امام_دوباره شـهر پر از شوروشوق و شیدایی هست دوباره حال همـه عاشقان تماشایی هست کـه فصل پرزدن از انزوای تنـهایی هست سفر حکایت یک اتفاق رویـایی هست بندباری را کـه یـار نزدیک هست طلوع صبح شب انتظار نزدیک هست ببین کـه قفل قفس را شکسته،مـی ... #شروع_جاذبه_مغناطیس_حسینی_#روز_اربعین_است.#امام_خامنـه ایدوباره شـهر پر از شوروشوق و شیدایی استدوباره حال همـه عاشقان تماشایی استکه فصل پرزدن از انزوای تنـهایی استسفر حکایت یک اتفاق رویـایی استبندباری را کـه یـار نزدیک استطلوع صبح شب انتظار نزدیک استببین کـه قفل قفس را شکسته،مـی آیندکبوتران حرم دسته دسته مـی آیندچو موج از همـه سو دل شکسته مـی آیندغریب،ازنفس افتاده،خسته مـی آیندکه باز بعد چهل شب،کنار او باشندشبیـه حضرت زینب کنار او باشندتمام پشت سر جابر بن عبداللهچه عاشقانـه قدم مـیزنند دراین راهاز اشتیـاق حرم راه مـیشود کوتاههرآن کـه خواهد ازاین جام عشق،بسم اللهکه این پیـاده روی برترین عزاداری استقسم بـه نورکه این ابتدای بیداری استدوباره حال من و شعر مـی شود مبهمدلی کـه دست خودم نیست،مـی شود کم کمدرآرزوی حرم غرق درون غم وماتماگر اجازه دهد زائر ش شوم،من همغروب درون نفس تنگ جاده خواهم رفت پیـاده آمده بودم، پیـاده خواهم رفت.
#پای_پیـاده_هم_پای_جاده_ره_مـی_سپارم به_عزم_ زیـارت #پیـاده_روی_اربعین _حسینی_یک_تکلیف_است.پای پیـاده، هم پای جاده، ره مـی سپارم بـه عزم زیـارتدر کوله بارم، چیزی ندارم، غیر از دلی مست شوق شـهادتمولامـی خوام دلم پر از تو باشـهآقاجاننخواه کـه از تو دل جدا شـها ه م، چیزی ندارم، غیر از دلی مست شوق شـهادت
Read moreMedia Removed
مادر همـه مظلومـیتهای تاریخ درون قبال مظلومـیت تو وزنی ندارد چونان هستی کـه بـه خاک پای مادر خود اوفتاده مادرِ هستی، عزادار توام دست عزا بر سر مـی و جامـه ماتم بر تن مـی درم بـه یـاد مصیبتهای بزرگت کـه روی تاریخ را سیـاه کرده ای باشکوهترین، پای پرننگ آن درنده ی مست، پهلوی تورا شکست اما سطوت و صولت تورا نـه. ... مادرهمـه مظلومـیتهای تاریخ درون قبال مظلومـیت تو وزنی نداردچونان هستی کـه بـه خاک پای مادر خود اوفتادهمادرِ هستی، عزادار توامدست عزا بر سر مـی و جامـه ماتم بر تن مـی درمبه یـاد مصیبتهای بزرگت کـه روی تاریخ را سیـاه کردهای باشکوهترین، پای پرننگ آن درنده ی مست، پهلوی تورا شکست اما سطوت و صولت تورا نـه.ای شکوه هستیمگر مـی توانم پرونده ی قتل تورا ورق ب و نام زشت و منفورِ قاتل روسیـاهت را قلم بگیرم؟ هیـهات !من بغض گلوگیر تاریخمآماده ی فریـاد!و اشکم تیغ تیزیست بر چشمخانـه ی #ستم_سقیفهمن غرش آسمان را بعد از ناله هایت پشت درب سوخته شنیدمو تاریخ را دیدم کـه درون هم مـی شکست، چون بـه پهلوی شکسته تو رسید.مادراگر نـه کـه ام لبریز از خشم دشمن بودروی سخن با تو نداشتمبا تو کـه هستی وامدارت ماندواگر جزاین مـی خواستی بعد سلام واپسینت چه بود؟اگر شمشیر غضبم را برکشم آسمان را خواهد شکافتمادراینک و هماره بـه یـاد آن ضربت سیلی بغض و غضب درهم تنیده امای غریب ترینفقط بـه تو مـی اندیشمبا دیده ای جیحون پر آبو ای از غصه کباببه تو و به انتقام خون تو مـی اندیشممادر،من با آن درنده ی زشت هولناک، دشمن ترینمو همـه شرفم درگرو همـین دشمنی استو این دشمنی را درون دنیـا کـه تا نفس آخر و در آخرت کـه تا رؤیتِ انتقام، فریـاد خواهم کرد.مادر چشم را بـه منظور گریستن برتو مـی خواهمو را بـه منظور غیظ بر پلیدترین درنده ی سیـاه کـه قاتل تست.مـی خواهم دلسوخته ناموس خدا بمانم.. ✍سید هادی صحیح النسب________________________________________
Read moreMedia Removed
. . سرو ایستاده بـه چو تو رفتار مـیکنی طوطی خموش بـه چو تو گفتار مـیکنی دل بـه اختیـار بـه مـهرت نمـیدهد دامـی نـهادهای کـه گرفتار مـیکنی تو خود چه فتنـهای کـه بـه چشمان ترک مست تاراج عقل مردم هشیـار مـیکنی از دوستی کـه دارم و غیرت کـه مـیبرم خشم آیدم کـه چشم بـه اغیـار مـیکنی گفتی نظر خطاست تو دل مـیبری ... ..سرو ایستاده بـه چو تو رفتار مـیکنیطوطی خموش بـه چو تو گفتار مـیکنیدل بـه اختیـار بـه مـهرت نمـیدهددامـی نـهادهای کـه گرفتار مـیکنیتو خود چه فتنـهای کـه بـه چشمان ترک مستتاراج عقل مردم هشیـار مـیکنیـاز دوستی کـه دارم و غیرت کـه مـیبرمخشم آیدم کـه چشم بـه اغیـار مـیکنیگفتی نظر خطاست تو دل مـیبری رواستخود کرده جرم و خلق گنـهکارمـیکنیـهرگز فرامشت نشود دفتر خلافبا دوستان چنین کـه تو تکرار مـیکنیدستان بـه خون تازه بیچارگان خضابهرگز این کند کـه تو عیـار مـیکنیبا دشمنان موافق و با دوستان بـه خشمـیـاری نباشد این کـه تو با یـار مـیکنیتا من سماع مـیشنوم پند نشنومای مدعی نصیحت بیکار مـیکنیگر تیغ مـیزنی سپر اینک وجود منصلح هست از این طرف کـه تو پیکار مـیکنیـاز روی دوست کـه تا نکنی رو بـه آفتابکز آفتاب روی بـه دیوار مـیکنیزنـهار سعدی از دل سنگین کافرشکافر چه غم خورد چو تو زنـهار مـیکنی.#سعدی
Read more #خوش_به_حال_غنچه_های_نیمـه_باز بوی #باران، بوی سبزه، بوی خاک، شاخههای شسته، بارانخورده پاک، آسمانِ آبی و ابر سپید، برگهای سبز بید، عطر #نرگس، باد، نغمـهی شوق پرستوهای شاد خلوتِ گرم کبوترهای مست نرمنرمک مـیرسد اینک #بهار، خوش بهحالِ روزگار! خوش بهحالِ چشمـهها ... #خوش_به_حال_غنچه_های_نیمـه_بازبوی #باران، بوی سبزه، بوی خاک،شاخههای شسته، بارانخورده پاک،آسمانِ آبی و ابر سپید،برگهای سبز بید،عطر #نرگس، باد،نغمـهی شوق پرستوهای شادخلوتِ گرم کبوترهای مستنرمنرمک مـیرسد اینک #بهار،خوش بهحالِ روزگار! خوش بهحالِ چشمـهها و دشتهاخوش بهحالِ دانـهها و سبزههاخوش بهحالِ غنچههای نیمـهبازخوش بهحالِ مـیخک کـه مـیخندد بـه نازخوش بهحالِ جام لبریز از خوش بهحالِ آفتاب!ای دلِ من، گرچه درون این روزگارجامـهی رنگین نمـیپوشی بـه کامبادهی رنگین نمـیبینی به جامنُقل و سبزه درون مـیـان سفره نیستجامت از آن مِی کـه مـیباید تُهیستای دریغ از تو اگر چون گُل نی با نسیمای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتابای دریغ از ما اگر کامـی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشـهی غم را بـه سنگهفترنگش مـیشود هفتاد رنگ!- #فریدون_مشیریـاز دفتر: #ابر_و_کوچه
آواز استاد محمدرضا #شجریـان🔷 کانال رسمـی فریدون مشیری درون تلگرام: (لینک درون بیو)Telegram.me/fereydoonmoshiri
Read more
Media Removed
#قطره_باران_دریـا از درخت شاخه درون آفاق ابر، برگ های ترد باران ریخته! بوی لطف بیشـه زاران بهشت، با هوای صبحدم آمـیخته! نرم و چابك، روح آب، مـی كند پرواز همراه نسیم. نغمـه پردازان باران مـی زنند، گرم و شیرین هر زمان چنگی بـه سیم! سیم هر ساز از ثریـا کـه تا زمـین. خیزد از هر پرده آوازی حزین. هر كه ... #قطره_باران_دریـااز درخت شاخه درون آفاق ابر،برگ های ترد باران ریخته!بوی لطف بیشـه زاران بهشت،با هوای صبحدم آمـیخته!نرم و چابك، روح آب،مـی كند پرواز همراه نسیم.نغمـه پردازان باران مـی زنند،گرم و شیرین هر زمان چنگی بـه سیم!سیم هر ساز از ثریـا کـه تا زمـین.خیزد از هر پرده آوازی حزین.هر كه با آواز این ساز آشنا،مـی كند درون جویبار جان شنا!*دلربای آب، شاد و شرمناک،عشقبازی مـی كند با جان خاک!خاك ِ خشك ِ تشنـه ی دریـا پرست،زیر بازی های باران مست ِ مست!این رَوَد از هوش و آن آید بـه هوش،شاخه دست افشان و ریشـه باده نوش!*مـی شكافد دانـه، مـی بالد درخت،مـی درخشد غنچه همچون روی بخت!باغ ها سرشار از لبخندشان،دشت ها سرسبز از پیوندشان،چشمـه و باغ و چمن فرزندشان!*با تب تنـهائی جانكاه خویش،زیر باران مـی سپارم راه خویش.شرمسار ازمـهربانی های او،مـی روم همراه باران كو بـه كو.*چیست این باران كه دلخواه من است؟زیر چتر او روانم روشن است.چشم دل وا مـی كنمقصه ی یك قطره باران را تماشا مـی كنم:در فضا،همچو من درون چاه تنـهایی رها،مـی زند درون موج حیرت دست و پا،خود نمـی داند كه مـی افتد كجا!در زمـین،همزبانانی ظریف و نازنین،مـی دهند از مـهربانی جا بـه هم،تا بپیوندند چون دریـا بـه هم!*قطره ها چشم انتظاران هم اند،چون بـه هم پیوست جان ها، بی غم اند.هر حبابی، دیدهای درون جستجوست،چون رسد هر قطره، گوید:- « دوست! دوست...!»مـی كنند از عشق هم قالب تهیـای خوشا با مـهرورزان همرهی!*با تب تنـهایی جانكاه خویش،زیر باران مـی سپارم راه خویش.سیل غم درون غوغا مـی كند،قطره ی دل مـیل دریـا مـی كند،قطره ی تنـها كجا، دریـا كجا،دور ماندن از رفیقان کـه تا كجا!همدلی كو؟ کـه تا شوم همراه او،سر نـهم هر جاكه خاطرخواه او!شاید از این تیرگی ها بگذریم .ره بـه سوی روشنائی ها بریم .مـی روم، شاید كسی پیدا شود،بی تو، كی این قطره دل، دریـا شود؟- #فریدون_مشیریـاز دفتر: " #مروارید_مـهر "🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽در تلگرام نیز همراه شما هستیم:( لینک درون قسمت بیو بـه رنگ آبی)🚩 fereydoonmoshiri🔼🔼🔼🔼🔼🔼🔼🔼🔼_#فریدون_مشیری #فريدون_مشيري #فریدون #مشیری #شعر_فارسی #شعر #شاعران_معاصر #ادبیـات#fereydoon_moshiri #fereydoonmoshiri #fereydoon #moshiri #fereydoun_moshiri #fereydounmoshiri #persianpoem #persian #poem #poetry #iranianpoems #iranianpoet
Read moreMedia Removed
... حسین منزوی: ببین چگونـه غمت پشت من شکست ببین غروب وار طلوعم بخون نشست ببین بسان آدمک برفی از تَفِ خورشید ببین چه آب شده، مـی روم ز دست ببین من آن حکاین شیرین، من این روایت تلخ تو فکر مـی کنی این من همان منست ببین درون آینـه بـه سخن شب کـه با تو بنشینم ز درون درآ و مرا مست مست مست ببین درون این مقوله زبان ... ...حسین منزوی:ببین چگونـه غمت پشت من شکست ببینغروب وار طلوعم بخون نشست ببینبسان آدمک برفی از تَفِ خورشیدببین چه آب شده، مـی روم ز دست ببین
من آن حکاین شیرین، من این روایت تو فکر مـی کنی این من همان منست ببین
در آینـه بـه سخن شب کـه با تو بنشینمز درون درآ و مرا مست مست مست ببین
در این مقوله زبان سخن بـه عجز آیدنگاه کن بـه نگاهم هر آنچه هست ببین
#حسین_منزوی#علی_برات_نژاد#خوشنویسی#نستعلیق#شعر_ناب#ابیـات_ناب#Calligraphy
Read moreMedia Removed
. خداوندا خداوندا اگر روزی بشر گردی زحال بندگانت با خبر گردی پشیمان مـی شدی از قصه خلقت از اینجا از آنجا بودنت ! خداوندا! اگر روزی ز عرش خود بـه زیر آیی لباس فقر بـه تن داری بـه منظور لقمـه ی نانی غرورت را بـه زیر پای نا مردان فرو ریزی زمـین و آسمان را کفر مـی گویی نمـی گویی؟ خداوندا اگر با مردم آمـیزی شتابان ... .خداونداخداوندااگر روزی بشر گردیزحال بندگانت با خبر گردیپشیمان مـی شدی از قصه خلقتاز اینجا از آنجا بودنت !خداوندا!اگر روزی ز عرش خود بـه زیر آییلباس فقر بـه تن داریبرای لقمـه ی نانیغرورت را بـه زیر پای نا مردان فرو ریزیزمـین و آسمان را کفر مـی گویی نمـی گویی؟خداوندااگر با مردم آمـیزیشتابان درون پی روزیز پیشانی عرق ریزیشب آزرده ودل خستهتهی دست و زبان بستهبه سوی خانـه باز آییزمـین آسمان را کفر مـی گویی نمـی گویی؟خداوندااگر درون ظهرگرماگیر تابستانتن خود را بـه زیر سایـه ی دیواری بسپاریلبت را بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاریو قدری آن طرف ترکاخ های مرمرین بینیواعصابت بـه منظور سکه ای این سو و آن سودر روان باشدو شاید هر رهگذر هم از درونت با خبر باشدزمـین و آسمان را کفر مـی گویی نمـی گویی؟خدایـا خالقا بس کن جنایت را تو ظلمت ر!تو خود سلطان تبعیضیتو خود یک فتنـه انگیزیـاگر درون روز خلقت مست نمـی کردییکی را همچون من بدبختیکی را بی دلیل آقا نمـی کردیجهانی را چنین غوغا نمـی کردیدگر فریـاد ها درون ی تنگم نمـی گنجددگر آهم نمـی گیرددگر این سازها شادم نمـی سازددگر از فرط مـی نوشی مـی هم مستی نمـی بخشددگر درون جام چشمم باده شادی نمـی دنـه دست گرم نجوائی بـه گوشم پنجه مـی سایدنـه سنگ ی غم چنگ صدها ناله مـی کوبد0اگر فریـادهایی از دل دیوانـه برخیزدبرای نا مرادی های دل باشدخدایـا گنبد صیـاد یعنی چه ؟فروزان اختران ثابت سیـار یعنی چه ؟اگر عدل هست این بعد ظلم ناهنجار یعنی چه؟به حدی درد تنـهایی دلم را رنج مـی داردکه با آوای دل خواهم کشم فریـاد و برگویمخدایی کـه فغان آتشینم درون دل سرد او بی اثر باشد خدا نیست ؟!شما ای مولیـانی کـه مـی گویید خدا هست و برای او صفتهای توانا هم روا دارید!بگویید کـه تا بفهممچرا اشک مرا هرگز نمـی بیند؟چرا بر ناله پر خواهشم پاسخ نمـی گویدچرا او این چنین کور و کر و لال استو یـا شاید درون بارگاه خویشیبر لبانش مست تنـهاییو یـا شاید دگر پر گشته هست آن طاقت و صبرشکنون از دست داده آن صفتها راچرا درون پرده مـی گویمخدا هرگز نمـی باشدمن امشب ناله نی را خدا دانممن امشب ساغر مـی را خدا دانمخدای من دگر تریـاک و گرس و بنگ مـی باشدخدای من خون رنگ مـی باشدمرا گرم لاله رخساران خدا باشدخدا هیچ است0خدا پوچ است0خدا جسمـی هست بی معنیخدا یک لفظ شیرین استخدا رویـایی رنگین استشب هست و ماه مـیدستاره نقره مـی پاشدو گنجشک از لبان آلوده ی زنبق بوسه مـی گیردمن اما سرد و خاموشم!من اما درون سکوت خلوتت آهسته مـی گریماگر حق هست زدم زیر خدایی !!!عجب بی پرده امشب من سخن گ
Read moreMedia Removed
همـین حالا #نیمـه_ی_من را درون کانال تلگرام حال بشنوید (لینک درون پروفایل) . تو نیمـه ی منی و با تو من تمام مـی شوم درون امتداد آن افق کـه مـهر تو طلوع مـی کند من از نثار آن بـه اوج مـی رسم بمان، بمان... . بـه آن خدا کـه آفان قسم، بمان! کـه روزگار تو را بـه منظور من نشانـه کرد بـه منظور بودن و سرودنم، بـه منظور ... 🎤همـین حالا #نیمـه_ی_من را درون کانال تلگرام حال بشنوید (لینک درون پروفایل).تو نیمـه ی منیو با تو من تمام مـی شوم
در امتداد آن افق کـه مـهر تو طلوع مـی کند
من از نثار آن
به اوج مـی رسم
بمان، بمان....به آن خدا کـه آفان قسم، بمان!
که روزگار تو را بـه منظور من نشانـه کرد
برای بودن و سرودنم،
برای مست بودنم
تو را بهانـه کرد
تو،
نیمـه ی منی و با تو من
تمام مـی شوم... ..شاعر: #سیمـین_مـیرآفتاببا 🎧 بشنوید
#حال_بند #گروه_حال #نیمـه_ی_من
Read moreMedia Removed
عشـقم؟ داری مـیخـونی ایـنو..؟؟ یـادته قرار بود همـه بـه عشقـمون حسـودیشون شـه؟ یـادته قرار بـود تـا آخرش بـا هم باشیم همـیشـه؟ یـادتـه بغـلت کـرده بـودم گفـتم اگـه یـه روز بـری چـی کار کنم؟ تو ام گفـتی هیس! مـن قـرار نیس از پیشت برم...؟! کـی اومـد تو زندگیت کـه مـن رفـتم تو خـاطراتت؟! کـی تونـس بیشـتر ... عشـقم؟ داری مـیخـونی ایـنو..؟؟یـادته قرار بود همـه بـه عشقـمون حسـودیشون شـه؟یـادته قرار بـود تـا آخرش بـا هم باشیم همـیشـه؟یـادتـه بغـلت کـرده بـودم گفـتم اگـه یـه روز بـری چـی کار کنم؟ تو ام گفـتی هیس! مـن قـرار نیس از پیشت برم...؟! کـی اومـد تو زندگیت کـه مـن رفـتم تو خـاطراتت؟! کـی تونـس بیشـتر از مـن تو رو بخـواد کـه تو از مـن خسـته شـدی؟ خیـلی سوال توی مغـزمـه؛ ولـی هـر چـی بیشـتر فکـر مـیکـنم بیشـتر بـه پوچ مـیـرسم...!! بـضی وقـتا سوالا آسونن؛ ولـی جوابا سـخت...دیدی آخرش خیـانت کردی؟؟؟من ک دوست داشتم....... تو کـه جونـم بودی؛ تـو کـه عمـرم بودی؛ تو کـه زنـدگیم بودی تـو کـه عشـقم بودی چـرا خیـانت کردی؟ولـی مـیخـوام بـدونی کـه مـن بـه خـاطر لبخنـدت دنیـا رو بـه آتیـش مـیکشــم!!داری واسم تبدیـل مـیشـی بـه یک رویـا؛ یـک رویـا کـه هـر شـب بـه خـاطرش سرمو مـیذارم رو بالش و صبح بالش از اشکام خیسـه...!!مـن هـنوز همـون خـاطـره ام!!خدایـا عشقمو بـه تو سپردمش...فقط یـه روزی یـه جایی تو بغل یکی دیگه مست مست...بدجور یـاد من بندازش...خاص
Read moreMedia Removed
یک شبی مجنون نمازش را شکست/ بی وضو درون کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود/ فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بردرگاه او/ پُر ز لیلا شد دل پر آه او گفت یـا رب از چه خوارم کرده ای/ بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را بـه دستم داده ای/ وندر این بازی شکستم داده ای نیشتر عشقش بـه جانم مـی زنی/ دردم از لیلاست ... یک شبی مجنون نمازش را شکست/ بی وضو درون کوچه لیلا نشستعشق آن شب مست مستش کرده بود/ فارغ از جام الستش کرده بودسجده ای زد بردرگاه او/ پُر ز لیلا شد دل پر آه اوگفت یـا رب از چه خوارم کرده ای/ بر صلیب عشق دارم کرده ایجام لیلا را بـه دستم داده ای/ وندر این بازی شکستم داده ای نیشتر عشقش بـه جانم مـی زنی/ دردم از لیلاست آنم مـی زنی خسته ام زین عشق،دل خونم نکن/ من کـه مجنونم تو مجنونم نکن مرد این بازیچه دیگر نیستم /این تو و لیلای تو... من نیستمگفت ای دیوانـه لیلایت منم/ درون رگ پنـهان و پیدایت منم/ سالها با جور لیلا ساختی /من کنارت بودم و نشناختی عشق لیلا درون دلت انداختم /صد قمار عشق یکجا باختم/ کردمت آواره صحرا نشد/ گفتم عا قل مـی شوی اما نشد / سوختم درون حسرت یک یـا ربت/ غیر لیلا بر نیـامد از لبت / روز و شب او را صدا کردی ولی /دیدم امشب با منی گفتم بلی/ مطمئن بودم بـه من سر مـی زنی /در حریم خانـه ام درون مـی زنی / حال این لیلا کـه خوارت کرده بود/ درس عشقش بی قرارت کرده بود/ مرد راهش باش کـه تا شاهت کنم /صد چو لیلا کشته درون راهت کنم/
Read moreMedia Removed
. چِه کربلاست کـه از آن بوی گلاب مـی آید هنوز ناله ی طفل رباب مـی آید . آن کیست کَز روی کَرَم با ما وفاداری کند؟ بر جای بدکاری چو من ، یک دم نکوکاری کند اول بـه بانگ نای و نی آرد بـه دل پیغام وی وان گَه بـه یک پیمانـه مـی با من وفاداری کند دلبر کـه جان فرسود از او ، کام دلم نگشود از او نومـید نتوان بود از او ، باشد ... .چِه کربلاست کـه از آن بوی گلاب مـی آیدهنوز ناله ی طفل رباب مـی آید.آن کیست کَز روی کَرَم با ما وفاداری کند؟بر جای بدکاری چو من ، یک دم نکوکاری کنداول بـه بانگ نای و نی آرد بـه دل پیغام ویوان گَه بـه یک پیمانـه مـی با من وفاداری کنددلبر کـه جان فرسود از او ، کام دلم نگشود از اونومـید نتوان بود از او ، باشد کـه دلداری کندگفتم گره نگشودهام ، زان طُرِه کـه تا من بودهامگفتا مَنَش فرمودهام ، کـه تا با تو طَراری کندچون من گدای بینشان ، مشکل بود یـاری چنانسلطان کجا عیش نـهان ؟ با رِندِ بازاری کندزان طُرِه پرپیچ و خم سهل هست اگر بینم ستماز بند و زنجیرش چه غم، هر کـه عیـاری کندشد لشکر غم بی عدد ، از بخت مـیخواهم مددتا فخر دین عبدالصمد ، باشد کـه غمخواری کندبا چشم پرنیرنگ او " حافظ "مکن آهنگ اوکان طُره شبرنگ او بسیـار طراری کند"حافظ". اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسالَةِوَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ وَ مَهْبِطَ الْوَحْيِ وَمَعْدِنَ الرَّحْمَةِ وَ لا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكَم.در سفری کوتاه و لذتبخش بـه نجف ، کربلا ، سامرا و کاظمـین نائب الزیـاره همـه دوستان و عزیزان حَی و مـیت بودم.انشاالله همـه لذت ورود بـه حریم باصفای اهل بیت رو تجربه کنند. "جان خواهم از خدا نـه یکی،بلکه صد هزارتا صد هزار بار بمـیرم بـه منظور یـار"
اللهم اجعل عاقبت اُمُورُنا خَیرا.یـا اباعبداللهای ما و صد چو ما ز پی تو خراب و مستما بی تو خسته ایم،تو بی ما چگونـه ای؟؟.#کربلا#علقمـه#اباعبدالله#عباس#باب_الحوائج#زمستان_۹۶#زیـارت_اولی#شـهید#شـهید_خلیلی#شـهید_محمود_اسکندری#شـهید_حمـید
Read moreMedia Removed
2: زندگی با تو چه زیباست نمـیدانی تو / دل من غرق تمناست نمـیدانی تو / شوق دیدار تو درون باغ دلم مـیشکفد / بلبل مست تو تنـهاست نمـیدانی تو / جز تو نیست کـه من منتظر او باشم / دل من منتظر توست نمـیدانی تو 82: من نـه عاشق هستم و نـه محتاج نگاهی کـه بلغزد بر من/من خودم هستم و یک حس غریب کـه بـه صد عشق و هوس مـی ارزد/من نـه عاشق ... 2: زندگی با تو چه زیباست نمـیدانی تو / دل من غرق تمناست نمـیدانی تو / شوق دیدار تو درون باغ دلم مـیشکفد / بلبل مست تو تنـهاست نمـیدانی تو / جز تو نیست کـه من منتظر او باشم / دل من منتظر توست نمـیدانی تو82: من نـه عاشق هستم و نـه محتاج نگاهی کـه بلغزد بر من/من خودم هستم و یک حس غریب کـه بـه صد عشق و هوس مـی ارزد/من نـه عاشق هستم و نـه دلداده بـه گیسوی بلند و نـه آلوده بـه افکار پلید/من بـه دنبال نگاهی هستم کـه مرا از بعد دیوانگییم مـی فهمد/
Read moreMedia Removed
Sevna jun giozal gizim مست مـی خواهم تو را، من مست مـی خواهم تو را از قدح سرشارتر دردست مـی خواهم تو را نیستم قانع بـه این دیدارهای بیش و کم قصه را کوته کنم، دربست مـی خواهم تو را !..... Sevna jun giozal gizim مست مـی خواهم تو را،من مست مـی خواهم تو رااز قدح سرشارتردردست مـی خواهم تو را
نیستم قانع بـه ایندیدارهای بیش و کم
قصه را کوته کنم،دربست مـی خواهم تو را !.....
Media Removed
همـیشـه این ساعتِ شب ، چراغِ ایوون روشنـه هوایِ کوچه مون پر از ، عطرِ غلیظِ یک زنـه . پدر شبیـه یک جسد ، افتاده پای پنجره مادر مثِ دیوونـه ها ، همش نگاهش بـه دره . ما چارتا بچه بودیم ، با یـه پدر ، با دو زن تو یک اتاقِ دلگیر ، کنارِ خطِ آهن . بابا خدای ما بود ، درون انتهایِ بن بست حتیٰ شبا کـه ظلمت ، چشمِ خدا رو مـی ... همـیشـه این ساعتِ شب ، چراغِ ایوون روشنـههوایِ کوچه مون پر از ، عطرِ غلیظِ یک زنـه.پدر شبیـه یک جسد ، افتاده پای پنجرهمادر مثِ دیوونـه ها ، همش نگاهش بـه دره.ما چارتا بچه بودیم ، با یـه پدر ، با دو زنتو یک اتاقِ دلگیر ، کنارِ خطِ آهن.بابا خدای ما بود ، درون انتهایِ بن بستحتیٰ شبا کـه ظلمت ، چشمِ خدا رو مـی بست.تا یـادمـه تو دستام یـا فال یـا دعا بودبابا همـیشـه تو حبس ، مادر تو خونـه ها بود.هر شب بـه زورِ ترکه ، بعدِ از سه راهِ تسلیمآیدا سیـاه مـی شد ، ما ضرب مـی گرفتیم.من سوت مـی شنیدم ، وقتی خمار مـی شدما ریل مـی شدیم و بابا قطار مـی شد.یک عمر زیر این سقف ، یـه روزِ خوش ندیدیممثلِ یـه بذرِ هرزه ، تو کوچه قد کشیدیم. سال گذشته یوسف ، از غصه ی پدر مُردفرهادمون بـه جرمِ نقدِ خدا ، ابد خورد .من موندم و یـه با یـه پدر ، با یـه زنبا مادری کـه اونو دیوونـه خونـه بردن.همـیشـه این ساعتِ شب ، یـه آشنا درون مـی زنـهیـه مستِ نقاشی شده ، کـه آیدا منـه.پدر شبیـه یک جسد افتاده پای پنجرهمادر یـه پلکش مـی پره ، مادر هنوز منتظره.
#روزبه_بمانی#كپشن_صرفا_يك_كپشن_است
Read moreMedia Removed
️در مراتب عشّاق از مبتدی و متوسط و منتهی، حالات و رفتارشان فرق مـیکند لذا عاشق مبتدی گرفتار حال خودش هست کـه تقلیب مـیشود امّا عاشق منتهی، عشق مقامش شده و گرفتار حال بـه حال شدن عشق نیست درون واقع کیمـیـای حال درون دست او باشد. ️ ابلهان از روی نادانی بـه مجنون گفتند: زیبایی لیلی آنقدر کـه تو خیـال مـیکنی نیست. ... ♦️در مراتب عشّاق از مبتدی و متوسط و منتهی، حالات و رفتارشان فرق مـیکند لذا عاشق مبتدی گرفتار حال خودش هست کـه تقلیب مـیشود امّا عاشق منتهی، عشق مقامش شده و گرفتار حال بـه حال شدن عشق نیست درون واقع کیمـیـای حال درون دست او باشد. ♦️ ابلهان از روی نادانی بـه مجنون گفتند: زیبایی لیلی آنقدر کـه تو خیـال مـیکنی نیست. درون شـهر ما دلربا و زیباها بسیـارند. مجنون گفت:« هیئت ظاهری لیلی همچون کوزه هست و زیبایی، همچون .» یعنی زیبایی امری هست درون سیرت و باطن، کوزه اگرچه زیباست امّا درون آن نشاط آور است. امّا خداوند از کوزه وجود لیلی بـه شما سرکه داده کـه تا عشق او شما را جذب خود نکند. خداوند از نقش وی بـه من مِی دهد و مرا مست مـیکند. شما کوزه را مـیبینید امّا جمال درون چشم شما دیده نمـیشود. ذوق معنوی همانند حوریـان بهشتی هست کـه فقط بـه افرادی کـه مَحرم هستند آن را نشان مـیدهند. ♦️عاشقی نزد معشوق خود، کارهایی کـه درون راه او کرده بود را یک بـه یک بیـان مـیکرد مثلاً مـیگفت:« من بـه منظور تو درون نبرد عشق تیرها و رنج و غصه خوردم و کشیدم.مال و قدرت و خوشنامـی ام از مـیـان رفت و ناکامـی هایی نصیبم شد.شبها کـه تا صبح بیدار و گریـان بودم و حالت شادی نداشتم.» بعد تمام تلخیهای فراق را بـه منظور معشوق بیـان مـیداشت و مـیخواست راستیِ کار خود را درون عشق، دلیلی بیـاورد کـه تا ثابت کند درست مـیگوید.معشوق گفت: این مطالب کـه گفتی و انجام دادی، گوش هوشت را خوب باز کن: کآنچه اصلِ اصلِ عشق ست و وَلاستآن نکردی، این چه کردی، فرع هاستعاشق گفت: بعد اصل عشق چه بود کـه من انجام ندادم؟ گفت:
تو همـه کردی، نمُردی، زنده ییـهین بمـیر ار یـارِ جان بازنده یی ♦️بله انسان اگر درون عشق، صادق هست حتما هر زمان بمـیرد و از قید «من و ما» رها شود. اگر مـیخواهد بمـیرد فراق و وصال را و ناکامـی و رنجها را نشمرَد. حتما هر زمان حالت مُردنِ عُشّاقِ واقعی، بر او حاکم باشد.
عاشقان را هر زمانی مُردنی هست مُردنِ عشّاق، خود یک نوع نیست
او دو صد دارد از جانِ هُدی' و آن دو صد را مـیکند هر دم فدی'.. 📚مقامات معنوی؛ مقام عاشقین#استاد_سیدعلی_اکبر_صداقت
Read moreMedia Removed
Mohsen Ghanbari: تو من چرا دل بـه تو دادم کـه دلم مـیشکنی یـا چه کردم کـه نگه باز بـه من مـینکنی دل و جانم بـه تو مشغول و نظر درون چپ و راست کـه تا ندانند حریفان کـه تو منظور منی دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان درون دل من رفته کـه جان درون بدنی تو همایی و من خسته بیچاره گدای پادشاهی کنم ار سایـه بـه من برفکنی بنده ... Mohsen Ghanbari:تومن چرا دل بـه تو دادم کـه دلم مـیشکنییـا چه کردم کـه نگه باز بـه من مـینکنی
دل و جانم بـه تو مشغول و نظر درون چپ و راستتا ندانند حریفان کـه تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروندتو چنان درون دل من رفته کـه جان درون بدنی
تو همایی و من خسته بیچاره گدایپادشاهی کنم ار سایـه بـه من برفکنی
بنده وارت بـه سلام آیم و خدمت مور جوابم ندهی مـیرسدت کبر و منی
مرد راضیست کـه درون پای تو افتد چون گویتا بدان ساعد سیمـینش بـه چوگان بزنی
مست بی خویشتن از خمر ظلومست و جهولمستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی
تو بدین نعت و صفت گر بخرامـی درون باغباغبان بیند و گوید کـه تو سرو چمنی
من بر از شاخ امـیدت نتوانم خوردنغالب الظن و یقینم کـه تو بیخم ی
خوان درویش بـه شیرینی و چربی بخورندسعدیـا چرب زبانی کن و شیرین سخنی
حضرت سعدی
Read moreMedia Removed
من مست و تو دیوانـه ما را کی برد خانـه صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانـه درون شـهر یکی را هشیـار نمـیبینم هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانـه جانا بـه خرابات آ کـه تا لذت جان بینی جان را چه خوشی باشد بیصحبت جانانـه هر گوشـه یکی مستی دستی ز بر دستی و آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانـه تو وقف خراباتی دخلت مـی ... من مست و تو دیوانـه ما را کی برد خانـهصد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانـهدر شـهر یکی را هشیـار نمـیبینمـهر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانـه
جانا بـه خرابات آ کـه تا لذت جان بینیجان را چه خوشی باشد بیصحبت جانانـه
هر گوشـه یکی مستی دستی ز بر دستیو آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانـه
تو وقف خراباتی دخلت مـی و خرجت مـیزین وقف بـه هشیـاران مسپار یکی دانـه
ای لولی بربط زن تو مستتری یـا منای پیش چو تو مستی افسون من افسانـه
از خانـه برون رفتم مستیم بـه پیش آمددر هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانـه
چون کشتی بیلنگر کژ مـیشد و مژ مـیشدوز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانـه
گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت ای جاننیمـیم ز ترکستان نیمـیم ز فرغانـه
نیمـیم ز آب و گل نیمـیم ز جان و دلنیمـیمدریـا نیمـی همـه دردانـه
گفتم کـه رفیقی کن با من کـه منم خویشتگفتا کـه بنشناسم من خویش ز بیگانـه
من بیدل و دستارم درون خانـه خمارمـیک سخن دارم هین شرح دهم یـا نـه
در حلقه لنگانی مـیباید لنگیدناین پند ننوشیدی از خواجه علیـانـه
سرمست چنان خوبی کی کم بود از چوبیبرخاست فغان آخر از استن حنانـه
شمس الحق تبریزی از خلق چه پرهیزیـاکنون کـه درافکندی صد فتنـه فتانـه 👤 مولانا
Read moreMedia Removed
«برف» داره برف مـیباره روی سرم، یکی دورِ چشمامو هاشور زده، همـیشـه دلم واسه اون بچه کـه یـه روز توی من گم مـیشـه شور زده. مـیـانسالگی خیلیام دور نیست ولی پیشِ تو هفتساله مـیشم نمـیشـه جوون شد ولی با تو من همون قصهای کـه محاله مـیشم یـه ماهی سیـاهم کـه دریـازدهس، لبت مثلِ یـه ماهیِ قرمزه تو شاخه ... «برف»داره برف مـیباره روی سرم،یکی دورِ چشمامو هاشور زده،همـیشـه دلم واسه اون بچه کهیـه روز توی من گم مـیشـه شور زده.
مـیـانسالگی خیلیام دور نیستولی پیشِ تو هفتساله مـیشمنمـیشـه جوون شد ولی با تو منـهمون قصهای کـه محاله مـیشم
یـه ماهی سیـاهم کـه دریـازدهس،لبت مثلِ یـه ماهیِ قرمزهتو شاخه نباتی کـه طعمش هنوزتو شیرینیِ شعرای حافظه.
زمـین و زمانو بـه هم مـینباید سکانسِ چشات کات شـهبا کیـهان برات شیشـه پاک مـیکنمنمـیذارم این پنجره مات شـه
اگه قفلهای جهان بستهاَن،هنوزم تو دستم کلیدِ سُلهمنو مست کُن با نگات قدِ اونجنینی کـه تو شیشـهی الکله
یـه کابوس دائم تو بیداریمـه،یـه موجودِ بیصورتِ ترسناکهیولایی از جنسِ تهران و ترس،پُر از چرک و خون، با تنِ چاک چاک
یـه اهوازِ زنده بـه گور زیرِ شن،یـه دریـاچهی گم شده تو نمکیـه دروازهغار بچهی کیفقاپ،یـه شـهرنو نزدیکِ مـیدون ونک.
تو دفترچههام مـینویسم مُداماز اون گربهای کـه بدل شد بـه موشکدوم شاعرو قورت داده خزرکه خیس کرده این ابرِ شلوارپوش؟
مـیشـه پشتِ پا خورد و سر خم نکرد،مـیشـه منتظر موند و چوب خط کشیدآتیشبازیِ برجِ مـیلادو ازتو سلولهای اوین مـیشـه دید.
هنوزم بهار زیرِ این برفهاست،بمون کـه تا جوونـه بـه یـادم بیـاد،بذار دنیـا یـادش بره مردیوکه مُرد اما رو رؤیـاهاش ایستاد
یـه روز روزگارِ ما زیبا مـیشـه،محاله از این آرزو بگذرمـهنوزم امـیدم جوونـه ولیداره برف مـیباره روی سرم.
یغما گلرویی
Read moreMedia Removed
من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ بـه تو چه؟؟ من اگر مست مـی و شرب و م ؛ بـه توچه؟؟ تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه بـه من؟ من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ بـه تو چه؟؟ تو اگر غرق نمازی٬چهی گفت چرا؟! من اگر وقت اذان غرقه بـه خوابم ؛ بـه تو چه؟؟ تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش من اگر مستحق خشم و عتابم ؛ بـه تو چه؟؟ دُنیـا ... من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ بـه تو چه؟؟من اگر مست مـی و شرب و م ؛ بـه توچه؟؟تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه بـه من؟من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ بـه تو چه؟؟تو اگر غرق نمازی٬چهی گفت چرا؟!من اگر وقت اذان غرقه بـه خوابم ؛ بـه تو چه؟؟تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باشمن اگر مستحق خشم و عتابم ؛ بـه تو چه؟؟دُنیـا گر چه سراب هست بـه گفتار شمامن بـه جِد طالب این کهنـه سرابم ؛ بـه تو چه؟؟تو اگر بوی عرق مـیدهی از فرط خلوصو من ار رایحه ی مثل گلابم؛ بـه تو چه؟من اگر ریش٬ سه تیغ کرده ام از بهر ادبو اگر مونس این ژیلت و آبم ؛ بـه تو چه؟؟تو اگر جرعه خور باده کوثر هستیمن اگر دُردکش باده ی نابم ؛ بـه تو چهتو اگر طالب حوری بهشتی٬ خب باشمن اگر طالب معشوق شبابم ؛ بـه تو چهتو گر از ترس قیـامت نکنی عیش عیـانمن اگر فارغ از روز حسابم ؛ بـه تو چه؟؟
Read moreMedia Removed
. هوای روی تو دارم نمـیگذارندم مگر بـه کوی تو این ابرها ببارندم مرا کـه مست توام این خمار خواهد کشت نگاهکن کـه بـه دست کـه مـیسپارندم مگر درون این شب دیر انتظار عاشقکش بـه وعدههای وصال تو زنده دارندم غمم نمـیخورد ایـام و جای رنجش نیست هزار شکر کـه بیغم نمـیگذارندم سری بـه فروام مگر ... .هوای روی تو دارم نمـیگذارندم مگر بـه کوی تو این ابرها ببارندممرا کـه مست توام این خمار خواهد کشت نگاهکن کـه بـه دست کـه مـیسپارندممگر درون این شب دیر انتظار عاشقکشبه وعدههای وصال تو زنده دارندمغمم نمـیخورد ایـام و جای رنجش نیست هزار شکر کـه بیغم نمـیگذارندمسری بـه فروام مگر روزیچو گنج گم شده زین کنج غم برآرندمچه بک اگر بـه دل بیغمان نبردم راه غم شکسته دلانم کـه مـیگسارندممن آن ستارهی شب زندهدار امـیدم که عاشقان تو کـه تا روز مـیشمارندمچه جای خواب کـه هر شب محصلان فراق خیـال روی تو بر دیده مـیگمارندمـهنوز دست نشسته ست غم زخون دلم چه نقشهای کـه ازین دست مـینگارندمکدام مست ، مـی از خون سایـه خواهد کرد که همچو خوشـه ی انگور مـیفشارندم.
#هوشنگ_ابتهاج #سایـه #جلال_حاجی_زاده#ابتهاج
Read moreMedia Removed
#شاعر #هما #مـیر #افشار عاشق نشدی زاهد، دیوانـه چه مـی دانی درون شعله نیدی، پروانـه چه مـی دانی لبریز ِ مـی ِ غم ها، شد ساغر ِ جان ِ من خندیدی و بگذشتی، پیمانـه چه مـی دانی یک سلسله دیوانـه، افسون ِ نگاه ِ او ای غافل از آن جادو، افسانـه چه مـی دانی من مست ِ مـی ِ عشقم، وز توبه کـه بشکستم راهم مزن ای عابد، مـی خواره ... #شاعر #هما #مـیر #افشارعاشق نشدی زاهد، دیوانـه چه مـی دانیدر شعله نیدی، پروانـه چه مـی دانیلبریز ِ مـی ِ غم ها، شد ساغر ِ جان ِ منخندیدی و بگذشتی، پیمانـه چه مـی دانییک سلسله دیوانـه، افسون ِ نگاه ِ اوای غافل از آن جادو، افسانـه چه مـی دانیمن مست ِ مـی ِ عشقم، وز توبه کـه بشکستمراهم مزن ای عابد، مـی خواره چه مـی دانیتا چند فریبی خلق، با نام ِ مسلمانیعاشق شو و مستی کن، ترک ِ همـه هستی کنسر بر سر ِ سجاده، مـی خوردن ِ پنـهانی؟ای بُت نپرستیده، بُت خانـه چه مـی دانیتو سنگ ِ سیـه بوسی، من چشم ِ سیـاهی رامقصود یکی باشد، بیگانـه چه مـی دانیتا چند فریبی خلق، با نام ِ مسلمانیسر بر سر ِ سجاده، مـی خوردن ِ پنـهانی؟#شعر√#غزل√#ترانـه√#ناب√#شاعر√#هما√#مـیر√#افشار√
Read moreMedia Removed
ای قلم امشب چه با من عشق بازی م کنی واژه ها خوش مـی نویسی ، دلنوازی مـی کنی رشته ی تحریر را امشب بـه دستت داده ام لیک با احساس من ، امشب تو بازی مـی کنی من خموشم ، شعر اما خود بخود گل مـیکند با غزلهایم تو امشب ، سرفرازی مـی کنی طبع من خشکیده و اما دلم بی تاب بود با دلم امشب عجب مـهمان نوازی مـی کنی من بـه رویت ... ای قلم امشب چه با من عشق بازی م کنیواژه ها خوش مـی نویسی ، دلنوازی مـی کنیرشته ی تحریر را امشب بـه دستت داده املیک با احساس من ، امشب تو بازی مـی کنی
من خموشم ، شعر اما خود بخود گل مـیکندبا غزلهایم تو امشب ، سرفرازی مـی کنی
طبع من خشکیده و اما دلم بی تاب بودبا دلم امشب عجب مـهمان نوازی مـی کنی
من بـه رویت صفحه ی شطرنج خود گسترده امروی شطرنج دلم ، با شاه بازی مـی کنی
واژه ها از شعر من ، انگار بیرون رفته اندای قلم امشب تو اما ، پاکبازی مـی کنی
تورجم درون گوشـه ی زندان،خموشم من ولیناز شصت تو بنازم،شعر بازی مـی کنی
مست خودکردی مرا مدهوش و سرخوش گشته امای قلم امشب تو کار کشف رازی مـیکنی
Read moreMedia Removed
«گرامافون» مـیگرده دنیـا روی مدارِ گرامافون روحِ ادیتپباف توی خونـه شناوره این بطریـای خالی تو رو آه مـیکشن سیگارِ برگم عطرتو از رو نمـیبره حالا شدم شبیـهِ رابینسون کروزوئی کـه ناگزیرِ داشتنِ عشقی خیـالیـه لپتاپِ من مثِ یـه تله باز مونده و جامون رو تختِ خوابِ تو چتروم خالیـه دائم با خاطراتِ ... «گرامافون»مـیگرده دنیـا روی مدارِ گرامافونروحِ ادیتپباف توی خونـه شناورهاین بطریـای خالی تو رو آه مـیکشنسیگارِ برگم عطرتو از رو نمـیبره
حالا شدم شبیـهِ رابینسون کروزوئیکه ناگزیرِ داشتنِ عشقی خیـالیـهلپتاپِ من مثِ یـه تله باز مونده وجامون رو تختِ خوابِ تو چتروم خالیـه
دائم با خاطراتِ خودم جنگ مـیکنمـهر شب تمامِ حافظهمو دزد مـیزنـه،اما دوباره اونطرفِ جنگلِ گِرَستصویر دلفریب و هوسناکِ یـه زنـه
زیبازنِ اثیریِ دنیـای بوفِ کور!عشقت من و هدایتو همدست مـیکنـهوقتی تو جای حبهی انگورِ قصهای،هر گرگی با ِ چشات مست مـیکنـه
مثلِ لولیتا توی سرم پرسه مـیزنی،جاموندی توی لکهی ماتیکِ پیرهنماین گوشی دیگه زنگشو از یـاد ومن مثل داسِ کهنـه دارم زنگ مـی
شکل گلادیـاتوریام کـه خیـالِ تو،مثل یـه خالکوبی تو رؤیـاش حک شدههی دوره مـیکنم همـهی فیسبوکمو،پیج تو هست و صاحبش اینبار هک شده
بیریتمِ کفشِ پاشنـهبلندِ تو گم مـیشم،عطرت یـه جاده بود کـه مسیرو درست بیـامسنگین شده سرت مثِ سنگینی سکوت،مثل سکوتِ من وسطِ بازجوییـام
من ونگوگم کـه گوشمو دادم بـه خاطرت،وقتی کـه عشق و عاشقی از یـاد رفته بودنقش ما جا بـه جا شد و این فیلم آخرش،شکلِ سکانسِ آخرِ برباردرفته بود
مـیگرده دنیـا روی مداری کـه صامته،برگشته پرلاشز دیگه روحِ ادیتپیـافبیتو تمامِ زندگی خشدار مـیگذرهیـه صفحه رو گرامافونی بیکلیدِ آف.
یغماگلرویی
Read moreMedia Removed
. بهترینِ بهترین من زرد و نیلی وبنفش سبز و آبی و کبود! با بنفشـه ها نشسته ام، سال های سال، صبح های زود. درون کنار چشمـه ی سحر سر نـهاده روی شانـه های یکدگر، گیسوان خیس شان بـه دست باد، چهره ها نـهفته درون پناه سایـه های شرم، رنگ ها شکفته درون زلال عطرهای گرم، مـی تراود از سکوت دلپذیرشان، بهترین ترانـه، بهترین ... .بهترینِ بهترین منزرد و نیلی وبنفشسبز و آبی و کبود!با بنفشـه ها نشسته ام،سال های سال،صبح های زود.در کنار چشمـه ی سحرسر نـهاده روی شانـه های یکدگر،گیسوان خیس شان بـه دست باد،چهره ها نـهفته درون پناه سایـه های شرم،رنگ ها شکفته درون زلال عطرهای گرم،مـی تراود از سکوت دلپذیرشان،بهترین ترانـه،بهترین سرود!مخمل نگاه این بنفشـه ها،مـی برد مرا سبکتر از نسیم،از بنفشـه زار باغچه،تا بنفشـه زار چشم تو - کـه رسته درون کنار هم -زرد ونیلی وبنفشسبز و آبی و کبود.با همان سکوت شرمگین،با همان ترانـه ها وعطرها،بهترین هرچه بود و هرچه هست،بهترین هرچه هست و بود!در بنفشـه زار چشم تومن ز بهترین بهشت ها گذشته اممن بـه بهترین بهار ها رسیده ام.ای غم تو همزبان بهترین دقایق حیـات منلحظه های هستی من از تو پر شده ستآه!در تمام روز،در تمام شب،در تمام هفته،در تمام ماه،در فضای خانـه، کوچه ، راهدر هوا، زمـین،درخت،سبزه،آب،در خطوط درون هم کتاب،در دیـار نیلگون خواب!ای جدایی تو بهترین بهانـه ی گریستن!بی تو من بـه اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام.ای نوازش تو. بهترین امـید زیستن!در کنار تومن ز اوج لذتی نگفتنی گذشته ام.در بنفشـه زار چشم توبرگ های زرد و نیلی و بنفش،عطر های سبز و آبی و کبود،نغمـه های نا شنیده ساز مـی کنند،بهتر از تمام نغمـه ها و سازها!روی مخمل لطیف گونـه هات،غنچه های رنگ رنگ ناز،برگ های تازه تازه باز مـی کنند،بهتر از تمام رنگ ها و رازها!خوب خوب نازنین من!نام تو مرا همـیشـه مست مـی کندبهتر از بهتر از تمام شعر های ناب!نام تو، اگرچه بهترین سرود زندگی استمن تو را بـه خلوت خدایی خیـال خود:«بهترین بهترین من» خطاب مـی کنم،بهترین بهترین من!#فريدون_مشيرى
#اصفهان #اصفهان_زیبا #مـیدان_نقش_جهان #اسفند۹۶
Read moreMedia Removed
من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ بـه تو چه؟؟ من اگر مست مـی و شرب و م؛به توچه؟؟ تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه بـه من؟ من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ بـه تو چه؟؟ تو اگر غرق نمازی٬چهی گفت چرا؟! من اگر وقت اذان غرقه بـه خوابم ؛ بـه تو چه؟؟ تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش من اگر مستحق خشم و عتابم ؛ بـه تو چه؟؟ دُنیـا گر ... من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ بـه تو چه؟؟ من اگر مست مـی و شرب و م؛به توچه؟؟تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه بـه من؟من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ بـه تو چه؟؟ تو اگر غرق نمازی٬چهی گفت چرا؟! من اگر وقت اذان غرقه بـه خوابم ؛ بـه تو چه؟؟تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش
من اگر مستحق خشم و عتابم ؛ بـه تو چه؟؟ دُنیـا گر چه سراب هست بـه گفتار شما
من بـه جِد طالب این کهنـه سرابم ؛ بـه تو چه؟؟تو اگر بوی عرق مـیدهی از فرط خلوص
و من ار رایحه ی مثل گلابم؛ بـه تو چه؟
من اگر ریش٬ سه تیغ کرده ام از بهر ادب
و اگر مونس این ژیلت و آبم ؛ بـه تو چه؟؟ تو اگر جرعه خور باده کوثر هستی
من اگر دُردکش باده ی نابم ؛ بـه تو چه
تو اگر طالب حوری بهشتی٬ خب باش
من اگر طالب معشوق شبابم ؛ بـه تو چه
تو اگر از ترس قیـامت نکنی عیش عیـان
من اگر فارغ از روز حسابم ؛ بـه تو چه؟؟
Read moreMedia Removed
... جواب دندان آقای مـیثم صفرپور بـه شعر خانم سیمـین بهبهانی ↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭ ↴سیمـین بهبهانی من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ بـه تو چه؟؟؟ من اگر مست مـی و شرب و م؛ بـه توچه؟؟؟ تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه بـه من؟؟؟ من اگر عاشق سنتور و ربابم؛ بـه تو چه؟؟؟ تو اگر غرق نمازی٬ چهی گفت چرا؟؟؟ من اگر وقت ... ...جواب دندان آقای مـیثم صفرپور بـه شعر خانم سیمـین بهبهانی↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↴سیمـین بهبهانیمن اگر کافر و بی دین و خرابم؛ بـه تو چه؟؟؟من اگر مست مـی و شرب و م؛ بـه توچه؟؟؟تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه بـه من؟؟؟من اگر عاشق سنتور و ربابم؛ بـه تو چه؟؟؟تو اگر غرق نمازی٬ چهی گفت چرا؟؟؟من اگر وقت اذان غرقه بـه خوابم؛ بـه تو چه؟؟؟تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش!من اگر مستحق خشم و عتابم؛ بـه تو چه؟؟؟دنیـا گر چه سراب هست بـه گفتار شمامن بـه جِد طالب این کهنـه سرابم؛ بـه تو چه؟؟؟تو اگر بوی عرق مـیدهی از فرط خلوص!و من ار رایحه ی مثل گلابم؛ بـه تو چه؟؟؟من اگر ریش٬ سه تیغ کرده ام از بهر ادب...!و اگر مونس این ژیلت و آبم؛ بـه تو چه؟؟؟تو اگر جرعه خور باده کوثر هستی!من اگر دُردکش باده ی نابم؛ بـه تو چه؟؟؟تو اگر طالب حوری بهشتی٬ خب باش!من اگر طالب معشوق شبابم؛ بـه تو چه؟؟؟تو گر از ترس قیـامت نکنی عیش عیـانمن اگر فارغ از روز حسابم؛ بـه تو چه؟؟؟ ↴جوابیـه دندان مـیثم صفرپورکفر و بی دینی ات ای یـار , بـه ما مربوط است.بشنو این پند گهربار , بـه ما مربوط است.تو کـه با لهو و لعب درون پی مستی هستی...مـیکنی جمع گرفتار , بـه ما مربوط است.بی خیـالت بشوم بارش طوفان بلا...مـیرسد از درو دیوار , بـه ما مربوط است.آنچه آمد بـه سر طایفه نوح نبی...مـیشود واقعه تکرار , بـه ما مربوط است.من اگر لایق الطاف خدایم , بـه تو چه؟تو کنی جامعه بیمار , بـه ما مربوط است.تو اگر مـی بخوری درون بعد خانـه , چه بـه من؟گر بیـایی بر انظار , بـه ما مربوط است.تو بـه این کوه گنـه عامل شیطان گشتی.شده ای نوکر دربار بـه ما مربوط است.گر نبندیم بر پوزه او قلاده...مـیدرد همچو سگ هار , بـه ما مربوط است.گر تو کنی کشتی این جامعه را...مـیشود غرق بـه ناچار بـه ما مربوط است.مست کن لیک نبینم کـه تو مستی کردی.اربده , کوچه وبازار؟ بـه ما مربوط است.تو کـه با چنگ و ربابت همـه ی مردم را...مـیکنی مستعد نار , بـه ما مربوط است.به جهنم کـه خودت را بکشی درون خانـه...در خیـابان بزنی دار بـه ما مربوط است.دین من داده اجازه کـه دخالت م...تا نبینم زتو آزار , بـه ما مربوط است.امر معروف کنم , نـهی زمنکر بپذیر...تا ابد , ترمز اشرار , بـه ما مربوط است.
Read moreMedia Removed
. تو مـی روی و دل ز دست مـی رود مرو کـه با تو هر چه هست مـی رود دلی شکستی و به هفت آسمان هنوز بانگ این شکست مـی رود کجا توان گریخت زین بلای عشق کـه بر سر من از الست مـی رود نمـی خورد غم خمار عاشقان کـه جام ما شکست و مست مـی رود از آن فراز و این فرود غم مخور زمانـه بر بلند و پست مـی رود بیـا کـه جان سایـه بی غمت مباد وگرنـه ... .تو مـی روی و دل ز دست مـی رودمرو کـه با تو هر چه هست مـی روددلی شکستی و به هفت آسمانـهنوز بانگ این شکست مـی رودکجا توان گریخت زین بلای عشقکه بر سر من از الست مـی رودنمـی خورد غم خمار عاشقانکه جام ما شکست و مست مـی روداز آن فراز و این فرود غم مخورزمانـه بر بلند و پست مـی رودبیـا کـه جان سایـه بی غمت مبادوگرنـه جان غم پرست مـی رودشب غم تو نیز بگذرد ولیدرین مـیـان دلی ز دست مـی رود#هوشنگ_ابتهاج#سایـه
Read moreMedia Removed
«قتل الله قوماْ قتلوک» ... ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان مثل تیری کـه رها مـی شود از دست کمان خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود مست مـی آمد و رخساره برافروخته بود روح او از همـه دل کنده ، بـه او دل بسته بر تنش دست یدالله حمایل بسته بی خود ... «قتل الله قوماْ قتلوک» ... ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوانمثل تیری کـه رها مـی شود از دست کمانخسته از ماندن و آماده رفتن شده بودبعد یک عمر رها از قفس تن شده بودمست از کام پدر بود و لبش سوخته بودمست مـی آمد و رخساره برافروخته بودروح او از همـه دل کنده ، بـه او دل بستهبر تنش دست یدالله حمایل بستهبی خود از خود ، بـه خدا با دل و جان مـی آمدزیر شمشیر غمش کنان مـی آمدیـاعلی گفت کـه بر پا د محشر راآمده باز هم از جا د خیبر راآمد ، آمد بـه تماشا بکشد دیدن رامعنی جمله درون پوست نگنجیدن رابی امان دور خدا مرد جوان مـی چرخیدزیرپایش همـهو مکان مـی چرخیدبارها از دل شب یک تنـه بیرون آمدرفت از مـیسره از مـیمنـه بیرون آمدآن طرف محو تماشای علی حضرت ماهگفت:لاحول ولاقوه الاباللهمست از کام پدر، زاده لیلا ، مجنونبه تماشای جنونش همـه دنیـا مجنونآه درون مثنوی ام آینـه حیرت زده استبیت درون بیت خدا واژه بـه وجد آمده استرفتی از خویش ، کـه از خویش بـه وحدت برسیپسرم! چند قدم مانده بـه بعثت برسینفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمدبه تماشای نبرد تو خداوند آمدبا همان حکم کـه قرآن خدا جان من استآیـه درون آیـه رجزهای تو قرآن من استناگهان گرد و غبار خطر آرام نشستدیدمت خرم و خندان قدح باده بـه دستآه آیینـه درون آیینـه عجب تصویریداری از دست خودت جام بلا مـی گیریزخم ها با تو چه د ؟جوان تر شده ایبه خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ایپدرت آمده درون تلاطم دارداز لبت خواهش یک جرعه تبسم داردغرق خون هستی و برخواسته آه از باباآه ،واکن و انگور بخواه از بابا*گوش کن م از سمت حرم مـی آیدبا فغان پسرم وا پسرم مـی آیدباز هم عطر گل یـاس بـه گیسو داریولی اینبارچرا دست بـه پهلو داری؟! کربلا کوچه ندارد همـه جایش دشت استیـاس درون یـاس مگر مادر من برگشته است؟! مثل آیینـهء درون خاک مکدر شده ایچشم من تار شده ؟یـا تو مکرر شده ای؟! من تو را درون همـه کرب و بلا مـی بینمـهر کجا مـی نگرم جسم تو را مـی بینمارباْ اربا شده چون برگ خزان مـی ریزیکاش مـی شد کـه تو با معجزه ای برخیزیمانده ام خیره بـه جسمت کـه چه راهی دارمباید انگار تو را بین عبا بگذارمباید انگار تو را بین عبایم ببرمتا کـه شش گوشـه شود با تو ضریحم پسرم#علی_اکبر_حسین#اللهم_الجعل_عواقب_امورنا_خیرا#این_شعر_عالیـهههههههه#حی_علی_العزا
Read moreMedia Removed
. سورنا درون آهنگ تولد نگار را همانند باد دانست ولی خود نگار از "آتش" وجودش سخن مـیگوید. اینجاست کـه نگار کم کم پا مـیگیرد و از شکل اولیـه خودش دور مـی شود. کشیدی کشیدن دادی یـادم حالا خودم مـی کشم تو نمـی تونی کشیدی چشمو من مژمو روش لبو کشیدی من روژمو روش فردا رو مـی کشم خودموتو نقاش .. نمـی مونی من یـه ... .سورنا درون آهنگ تولد نگار را همانند باد دانست ولی خود نگار از "آتش" وجودش سخن مـیگوید. اینجاست کـه نگار کم کم پا مـیگیرد و از شکل اولیـه خودش دور مـی شود.کشیدی کشیدن دادی یـادمحالا خودم مـی کشم تو نمـی تونیکشیدی چشمو من مژمو روشلبو کشیدی من روژمو روشفردا رو مـی کشم خودمو توشتو نقاش .. نمـی مونیمن یـه جنگل از درختاره ها رو توم نمـی رونیحالا قلمتو بردار تو بنویس یـا من کدوم ؟؟بگو مـی نویسم برویـا کـه من مـی نویسم تو رو…من تخم جنگم رنگ خنده هامو نمـی دونیمن استاد م مـی خوای چین دامنمو بپوشونیوقتی مـی چرخم زمـین مـی زنـه تگری ماه.مـیزنـه از الکل من مست مـی شـه مـی شـه سیـاه.سورنا درون قطعه ی "تولد" نگار را درون بند قلم خود مـی دانست و طوری کـه مـیخواست او را نقاشی مـی کرد و مـی نوشت ولی نگار خالق خودش را درون کنترلش عاجز مـی داند.حال این خود نگار هست کـه بزرگ شده و آینده اش درون دستان خودش مـی باشد.نگار از این بـه بعد نیـازی بـه سورنا ندارد و مـی تواند خود بـه راهش ادامـه بدهد. حالا سوال ای هست کـه سورنا نگار را بـه تصویر مـی کشد یـا نگاری کـه از بند قلم آزاد شده بـه سورنا جهت مـی دهد؟.از این بـه بعد سورنا نمـی تواند نگار درونش را پنـهان کند و به "زنجیر" بکشد و حالا نگار هست کـه فرمان مـی دهد بدون اینکه فرمان بگیرد . *شاید این تصورات نگار، دلیل نگرانی های سورنا درون قطعه ی "کشتی" مـی باشد.
از این بـه بعد ایستادنم تو منو نمـی شونیپیچوندم یـه دنیـا رو تو نمـی تونی منو بپیچونیوسط گورستون مـی کوبم پا جای پاشنـه هام
مـی مونـه روی قبرا مـی م با مرده ها
و درون آخر اتمام حجت نگار با سورنا و اعلام آزاد بودنش .نگار برخلاف سورنا(در آهنگ نگار) خودش را علت پیچیدگی های ذاتیش مـی داند.او دیگر نیـازی بـه سکوت وآهسته راه رفتن مـیـان "مژده گونی بگیرهای خفته" ندارد.او فریـاد مـی زند و پای مـی کوبد کـه تا همـین خفته ها را بیدار کند..مروری اجمالی بر ترک " #کشتی" و " #جاری".بعد از گذشت از چهار ترک از نگار بـه این نتیجه خواهیم رسید کـه با دو شخصیت کاملا متفاوت رو بـه رو هستی یکی نگارِ مخلوق و تازه متولد شده و دومـی سورنای خالق کـه مردی تنـهاست و آواری از کلمات را ساخت او هفت خطی پیر هست کـه روزگار او را ناچار بـه ساختن نگاری مـیکند کـه جوان هست و جویـای نام! انسجام چهار ترک اول بقدری شدید هست کـه ما را با روایتی پیچیده با کارکترهای متضاد رو بـه رو مـیکند . درون کشتی علی سورنای هفت خط صحبت مـیکند ، او کـه #پیر و هدایت گر کشتیی کـه اکنون سوار هست و (ادامـه درون کامنت 👇)
Read moreMedia Removed
من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ بـه تو چه! من اگر مست مـی و شرب و م ؛ بـه توچه! تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه بـه من! من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ بـه تو چه! تو اگر غرق نمازی٬چهی گفت چرا؟! من اگر وقت اذان غرقه بـه خوابم ؛ بـه تو چه! تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش من اگر مستحق خشم و عتابم ؛ بـه تو چه! دُنیـا گر چه سراب ... من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ بـه تو چه!من اگر مست مـی و شرب و م ؛ بـه توچه!تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه بـه من!من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ بـه تو چه!تو اگر غرق نمازی٬چهی گفت چرا؟!من اگر وقت اذان غرقه بـه خوابم ؛ بـه تو چه!تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باشمن اگر مستحق خشم و عتابم ؛ بـه تو چه!دُنیـا گر چه سراب هست بـه گفتار شمامن بـه جِد طالب این کهنـه سرابم ؛ بـه تو چه!تو اگر بوی عرق مـیدهی از فرط خلوصمن اگر رایحه ی مثل گلابم؛ بـه تو چه!من اگر ریش٬ سه تیغ کرده ام از بهر ادبو اگر مونس این ژیلت و آبم ؛ بـه تو چه!تو اگر جرعه خور باده کوثر هستیمن اگر دُردکش باده ی نابم ؛ بـه تو چه!تو اگر طالب حوری بهشتی٬ خب باشمن اگر طالب معشوق شبابم ؛ بـه تو چه!تو گر از ترس قیـامت نکنی عیش عیـانمن اگر فارغ از روز حسابم ؛ بـه تو چه!بانو سیمـین بهبهانی
Read moreMedia Removed
#مولانا گفتم دوش عشق را ای تو قرین و یـار من هیچ مباش یک نفس غایب از این کنار من نور دو دیده منی دور مشو ز چشم من شعله منی کم مکن از شرار من یـار من و حریف من خوب من و لطیف من چست من و ظریف من باغ من و بهار من ای تن من خراب تو دیده من سحاب تو ذره آفتاب تو این دل بیقرار منبگشا و مشکلم حل کن و شاد کن دلم کآخر ... #مولاناگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یـار منـهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار مننور دو دیده منی دور مشو ز چشم منشعله منی کم مکن از شرار منیـار من و حریف من خوب من و لطیف منچست من و ظریف من باغ من و بهار منای تن من خراب تو دیده من سحاب توذره آفتاب تو این دل بیقرار منلب بگشا و مشکلم حل کن و شاد کن دلمکآخر کـه تا کجا رسد پنج و شش قمار منتا کـه چه زاید این شب حامله از بـه منظور منتا بـه کجا کشد بگو مستی بیخمار منتا چه عمل کند عجب شکر من و سپاس منتا چه اثر کند عجب ناله و زینـهار منگفت خنک تو را کـه تو درون غم ما شدی دوتوکار تو راست درون جهان ای بگزیده کار منمست منی و پست من عاشق و مـی پرست منبرخورد او ز دست من هر کی کشید بار منرو کـه تو راست کر و فر مجلس عیش نـه ز سرزانک نظر دهد نظر عاقبت انتظار منگفتم وانما کـه چون زنده کنی تو مرده رازنده کن این تن مرا از پی اعتبار منمردهتر از تنم مجو زنده کنش بـه نور هوتا همـه جان شود تنم این تن جان سپار منگفت ز من نـه بارها دیدهای اعتبارهابر تو یقین نشد عجب قدرت و کاربار منگفتم دید دل ولی سیر کجا شود دلیـاز لطف و عجایبت ای شـه و شـهریـار منعشق کشید درون زمان گوش مرا بـه گوشـهایخواند فسون فسون او دام دل شکار منجان ز فسون او چه شد دم مزن و مگو چه شدور بچخی تو نیستی محرم و رازدار من
Read moreMedia Removed
#فروغ_فرخزاد #کامـیـارشاپور دیو شبلای ، ای پسر کوچک من دیده بربند ، کـه شب آمده هست دیده بر بند ، کـه این دیو سیـاه خون بـه کف ، خنده بهآمده هست سر بـه دامان من خسته گذار گوش کن بانگ قدمـهایش را کمر ناروَن پیر شکست کـه تا کـه بگذاشت بر آن پایش را آه ، بگذار کـه بر پنجره ها پرده ها را بکشم سرتاسر با ... #فروغ_فرخزاد #کامـیـارشاپوردیو شبلای، ای پسر کوچک مندیده بربند ، کـه شب آمده است
دیده بر بند ، کـه این دیو سیـاه
خون بـه کف ، خنده بهآمده است
سر بـه دامان من خسته گذار
گوش کن بانگ قدمـهایش را
کمر ناروَن پیر شکست
تا کـه بگذاشت بر آن پایش را
آه ، بگذار کـه بر پنجره ها
پرده ها را بکشم سرتاسر
با دو صد چشم پر از آتش و خون
مـی کشد دم بـه دم از پنجره سر
از شرار نفسش بود کـه سوخت
مرد چوپان بـه دل دشت خموش
وای ، آرام کـه این زنگی مست
پشت درون داده بـه آوای تو گوش
یـادم آید کـه چو طفلی شیطان
مادر خستهٔ خود را آزرد
دیو شب از دل تاریکی ها
بی خبر آمد و طفلک را برد
شیشـهٔ پنجره ها مـی لرزد
تا کـه او نعره زنان مـی آید
بانگ سر داده کـه کو آن کودک
گوش کن ، پنجه بـه درون مـی ساید
نـه ،برو ، دور شو ای بد سیرت
دور شو از رخ تو بیزارم
کی توانی برباییش از من
تا کـه من درون بر ِاو بیدارم
ناگهان خامُشی خانـه شکست
دیو شب بانگ بر آورد کـه آه
بس کن ای زن کـه نترسم از تو
دامنت رنگ گناهست ، گناه
دیوم اما تو زمن دیوتری
مادر و دامن ننگ آلوده !
آه بردار سرش از دامن
طفلک پاک کجا آسوده ؟
بانگ مـی مـیرد و در آتش درد
مـی گدازد دل چون آهن من
مـی کنم ناله کـه کامـی ، کامـی
وای ، بردار سر از دامن منبدرود کامـی...بدرود
Read moreMedia Removed
. هی توو سرم تویی، توو این اتاق مست من گریـه گریـه تو، تو دست روی دست باتو دوباره بغض، بی تو همـیشـه درد باتو دلم گرفت، بی تو دلم شکست! . #احمداميرخليلى . [اینکه من کجام اهمـیتی نداره، اینکه تو کجایی هم مـهم نیست! مـهم اینـه کـه هرجا هستیم، هرجا باشیم، هرجا بمونیم، هرجا بریم، هرچی بشـه، هرچی بگن، هر طوری ... .هی توو سرم تویی، توو این اتاق مستمن گریـه گریـه تو، تو دست روی دستباتو دوباره بغض، بی تو همـیشـه دردباتو دلم گرفت، بی تو دلم شکست!.#احمداميرخليلى.[اینکه من کجام اهمـیتی نداره، اینکه تو کجایی هم مـهم نیست! مـهم اینـه کـه هرجا هستیم، هرجا باشیم، هرجا بمونیم، هرجا بریم، هرچی بشـه، هرچی بگن، هر طوری باشم، هرجوری باشی کـه تا بـه هم فکر مـی کنیم حالمون خوب شـه! نـه اینکه بخندیم، نـه اینکه شادی کنیم، نـه! حتا اگه یـه قطره اشک بشـه اون فکر، حتا اگه یـه گوله بغض باشـه اونم حال خوبه! توو دوس داشتن مکان مـهم نیست، زمان مـهمـه! اینکه بعد هزار سال هم هرجا، هر طور، هرکی باشیم بازم باهم باشیم حتا اگه کنار هم نباشیم...]#ایران #تهران #کرج #ترانـه #شعر #عشق #شبانـه #روز #موزه #تاریخ #دوست_داشتن #تو #من #هرجا #هرکی #هرطور #زمان #مکان
Read moreMedia Removed
سرو ايستاده بهْ چو تو رفتار مـی كنى طوطى خموش بهْ چو تو گفتار مـی كنى . كس دل بـه اختيار بـه مـهرت نمـیدهد دامى نـهادهاى كه گرفتار مـی كنى . تو خود چه فتنـهاى؟ كه بـه چشمان تُرکِ مست تاراج عقلِ مردم هشيار مـی كنى . از دوستى كه دارم و غيرت كه مـی برم خشم آيدم كه چشم بـه اغيار مـی كنى... . گفتى نظر ... 💠سرو ايستاده بهْ چو تو رفتار مـی كنىطوطى خموش بهْ چو تو گفتار مـی كنى.كس دل بـه اختيار بـه مـهرت نمـیدهددامى نـهادهاى كه گرفتار مـی كنى.تو خود چه فتنـهاى؟ كه بـه چشمان تُرکِ مستتاراج عقلِ مردم هشيار مـی كنى.از دوستى كه دارم و غيرت كه مـی برمخشم آيدم كه چشم بـه اغيار مـی كنى....گفتى نظر خطاست، تو دل مـی برى رواست؟خود كرده جُرم و خلقْ گنـهكار مـی كنى!؟.هرگز فرامُشت نشود دفتر خلافبا دوستان چنين كه تو تكرار مـی كنى.دستان بـه خون تازه ی بيچارگان خضابهرگز كس اين كند كه تو عيار مـی كنى؟.با دشمنان موافق و با دوستان بـه خشميارى نباشد اين كه تو با يار مـی كنى....تا من سماع مـی شنوم، پند نشنوماى مدعى نصيحت بی كار مـی كنى.گر تيغ مـی زنى سپر اینک وجود منصلح هست از اين طرف كه تو پيكار مـی كنى.از روى دوست کـه تا نكنى رو بـه آفتابكز آفتاب روى بـه ديوار مـی كنى.زنـهار سعدى! از دل سنگینِ كافرشكافر چه غم خورد چو تو زنـهار مـی كنى؟.#سعدی.______💠______#غزل #ناب #عاشقانـه #عشق #فارسی #غزل_فارسی #پارسی #شعر #شعر_فارسی #sher #Qazal #Farsi #Iran #Persian #poem #poetry #Love.
Read moreMedia Removed
بی همگان بـه سر شود بیتو بـه سر نمـیشود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمـیشود دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو گوش طرب بـه دست تو بیتو بـه سر نمـیشود جان ز تو جوش مـیکند دل ز تو نوش مـیکند عقل خروش مـیکند بیتو بـه سر نمـیشود خمر من و خمار من باغ من و بهار من خواب من و قرار من بیتو بـه سر نمـیشود جاه و جلال من ... بی همگان بـه سر شود بیتو بـه سر نمـیشودداغ تو دارد این دلم جای دگر نمـیشوددیده عقل مست تو چرخه چرخ پست توگوش طرب بـه دست تو بیتو بـه سر نمـیشودجان ز تو جوش مـیکند دل ز تو نوش مـیکندعقل خروش مـیکند بیتو بـه سر نمـیشودخمر من و خمار من باغ من و بهار منخواب من و قرار من بیتو بـه سر نمـیشودجاه و جلال من تویی ملکت و مال من توییآب زلال من تویی بیتو بـه سر نمـیشودگاه سوی وفا روی گاه سوی جفا رویآن منی کجا روی بیتو بـه سر نمـیشوددل بنـهند برکنی توبه کنند بشکنیـاین همـه خود تو مـیکنی بیتو بـه سر نمـیشودبی تو اگر بـه سر شدی زیر جهان زبر شدیباغ ارم سقر شدی بیتو بـه سر نمـیشودگر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شومور بروی عدم شوم بیتو بـه سر نمـیشودخواب مرا ببستهای نقش مرا بشستهایوز همـهام گسستهای بیتو بـه سر نمـیشودگر تو نباشی یـار من گشت خراب کار منمونس و غمگسار من بیتو بـه سر نمـیشودبی تو نـه زندگی خوشم بیتو نـه مردگی خوشمسر ز غم تو چون کشم بیتو بـه سر نمـیشودهر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بدهم تو بگو بـه لطف خود بیتو بـه سر نمـیشود«مولانا»#شعر #مولانا #فارسی #غزل
Read moreMedia Removed
. زاهدا من کـه خراباتی و مستم بـه تو چه ؟ ساغر و باده بود بر سر دستم بـه تو چه ؟ تو اگر گوشـه ی محراب نشستی صنمـی گفت چرا ؟ من اگر گوشـه ی مـیخانـه نشستم بـه تو چه ؟ آتش دوزخ اگر قصد تو و ما د تو کـه خشکی چه بـه من ، من کـه تر هستم بـه تو چه ؟ از باده مدهوشم کنید ، از باده مدهوشم کنید من همان مجنون مست یـاغیم روز ... .زاهدا من کـه خراباتی و مستم بـه تو چه ؟ساغر و باده بود بر سر دستم بـه تو چه ؟
تو اگر گوشـه ی محراب نشستی صنمـی گفت چرا ؟
من اگر گوشـه ی مـیخانـه نشستم بـه تو چه ؟
آتش دوزخ اگر قصد تو و ما د
تو کـه خشکی چه بـه من ، من کـه تر هستم بـه تو چه ؟
از باده مدهوشم کنید ، از باده مدهوشم کنید
من همان مجنون مست یـاغیم
روز و شب محتاج جام باقیم
دو شب کنار زاهد و یک شب کنار ساقیم
از باده مدهوشم کنید ، از باده مدهوشم کنید
در خرقه پنـهان مـی کنم ، مـی را و کتمان مـی کنم
ترک ایمان مـی کنم
هی بشکنم پیمان و هی تجدید پیمان مـی کنم
ترک ایمان مـی کنم
از باده مدهوشم کنید ، از باده مدهوشم کنید
پندم ای زاهد مده
با کـه گویم ؟
من نمـی خواهم نصیحت بشنوم
آی ، آی مردم .... پنبه درون گوشم کنید
از باده مدهوشم کنید ، از باده مدهوشم کنید
دُردی کشم ، دُردی کشم
بار رفیقان مـیکشم ، دُردی کشم
پر مـیکشم همچون همای
در آتشم ، درون آتشم ، درون آتشم ای وایُ خاموشم کنید
از باده مدهوشم کنید ، از باده مدهوشم کنید
با کـه گویم من نمـی خواهم نصیحت بشنوم ؟
آی ، آی مردم ... پنبه درون گوشم کنید
من همان مجنون مست یـاغیم
روز و شب محتاج جام باقیم
من همان مجنون مست یـاغیم
روز و شب محتاج جام باقیم
دو شب کنار زاهد و یک شب کنار ساقیم
از باده مدهوشم کنید ، از باده مدهوشم کنید ... حسین دودی اصفهانی_________پ.ن: اين پست رو قبلا گذاشته بودم كه بـه اشتباه شاعر رو خيام معرفي كردم، شاعر استاد #حسين_دودي
Read moreMedia Removed
. وعده ما پاییز بود زیر آن بید بلند پشتِ دشتِ آسمان وعده کردیم کـه که تا آسمان ها برود خنده مان وعده دادیم کـه زمـین مست شود از عاقبت و آخرمان. وعده شد؛ زیر نمِ باران، سرمست بخوانیم «آهای بارون پاییزی، کی گفته تو غمانگیزی؟» اما وعده پوشالی شد نقشـه نقشِ بر آب پاییز هم کـه خزان نخواستی؟ نتوانستی؟ نماندی؟ شاید ... .وعده ما پاییز بودزیر آن بید بلندپشتِ دشتِ آسمانوعده کردیم کـه که تا آسمان ها برود خنده مانوعده دادیم کـه زمـین مست شود از عاقبت و آخرمان.وعده شد؛زیر نمِ باران، سرمست بخوانیم«آهای بارون پاییزی، کی گفته تو غمانگیزی؟»اماوعده پوشالی شدنقشـه نقشِ بر آبپاییز هم کـه خزان
نخواستی؟نتوانستی؟نماندی؟شاید حتیشروع نکردی؟
دنیـاست دیگرنشیبی دارد و فرازیفرازش مال تومن درون سایـه نشیب مـینشینم دمـی خاطرات را مرور مـیکنمشاید فردایی همتی داشتم و مسیر فراز پیشـه کردم.
Photo by: Sony Xperia XZ
#iran #alborz #karaj #atashgah #fall #Autumn #tree #xperia #XZ #sony #friends #leaf#ایران #البرز #کرج #آتشگاه #پاییز #خزان #دوست #سونی #اکسپریـا #برگ #برگ_پاییزی
Read moreMedia Removed
#آلبوم «تو مستتری یـا من»با خوانندگی داود #آزاد و آهنگسازی جاهد محمدی دوشنبه ۴ تیر ساعت ۱۸ درون فرهنگسرای ارسباران رونمایی مـیشود. علاقهمندان بـه منظور حضور درون این برنامـه مـیتوانند بـه فرهنگسرای ارسباران بـه نشانی خیـابان شریعی، سیدخندان، خیـابان جلفا مراجعه کنند. تلفن گویـای20-22872818 داخلی ... #آلبوم «تو مستتری یـا من»با خوانندگی داود #آزاد و آهنگسازی جاهد محمدی دوشنبه ۴ تیر ساعت ۱۸ درون فرهنگسرای ارسباران رونمایی مـیشود.علاقهمندان بـه منظور حضور درون این برنامـه مـیتوانند بـه فرهنگسرای ارسباران بـه نشانی خیـابان شریعی، سیدخندان، خیـابان جلفا مراجعه کنند.تلفن گویـای20-22872818 داخلی 121 بـه منظور آگاهی بیشتر اعلام مـی شود.
#سازمان_فرهنگی_هنری_شـهرداری_تهران
Read moreMedia Removed
: ﴿دَوامُ الحال، مِنَ المُحال هيچ حالى دائمى نيست﴾ «امـیرمؤمنان حضرت على علیـهالسلام» ... شعلهی انفس و آتشزنـهی #آفاق هست #غم #قرار #دل پرمشغلهی #عشاق هست جام مـی نزد من آورد و بر آن #بوسه زدم آخرین مرتبهی مستشدن #اخلاق هست بیش از آن #شوق کـه من باساغر دارم#ساقی بـه دعاگویی ... :﴿دَوامُ الحال، مِنَ المُحالهيچ حالى دائمى نيست﴾«امـیرمؤمنان حضرت على علیـهالسلام»...شعلهی انفس و آتشزنـهی #آفاق است#غم #قرار #دل پرمشغلهی #عشاق استجام مـی نزد من آورد و بر آن #بوسه زدمآخرین مرتبهی مستشدن #اخلاق استبیش از آن #شوق کـه من باساغر دارملب #ساقی بـه دعاگویی من #مشتاق استبعد یک #عمر #قنـاعت دگر آموختهام#عشقگنجیاستکهافزونیاشازانفاقاست#باد، مشتی #ورق از #دفتر عمر آورده است#عشق #سرگرمـی سوزاندن این اوراق است| #فاضل_نظری |...خدانخواستڪهمناهلناڪجاباشم،اجازهدادفقطاهلیِشماباشم...عاشقی ن تو اردیبهشت مثل از دست قشنگترین سکانس یـه فیلمـه...!#ایشالا_از_دستش_ندیم 🙃🌹🌷به روایت تاریخ، #اردیبهشت #تولدمـه#اردیبهشتی_ام #اردیبهشتیـا_بهشتی_اند{ممنونم از رفقایی کـه لطف دارند و تبریک گفتن،البته هیچی جای تبریک مخاطب خاصت رو نمـیگیره}...#حزباللهیبودنراباهمـهتراژدیهایشدوستدارم#دلم_کنج_خرابات_مـیخواد #مشـهد_لازمم#دلم_حاج_آقا_مجتبی_مـیخواهد...#دوریازیـاربلاییاستکهمنمـیدانم...【ٺونظرڪنبہدلـمحـالدلـمخـوبشـود】...#همچون_انار_خون_دل_از_خویش_مـیخوریم...گفت کـه تا امروز دیدی من دلی را بشکنم!؟بغض کردم، خودخوری کردم،نگفتم بارها......
Read moreMedia Removed
رها مـی شوم درون آغوش تو .. برشن های ساحلی ، هماهنگ با تلاطم دریـا ... صدای هوهوی باد ، همراه با دوستت دارم هایت ، درون گوشم مـی پیچد و من مست مـی شوم با قطره ای از دریـایی کـه درون آغوشت داری ... رها مـی شوم درون آغوش تو ..برشن های ساحلی ، هماهنگ با تلاطم دریـا ...صدای هوهوی باد ، همراه با دوستت دارم هایت ، درون گوشم مـی پیچدو من مست مـی شوم با قطره ای از دریـایی کـه درون آغوشت داری ...
Media Removed
من مست توام ساغرو مـیخانـه چرا؟ بی روی تو من خارمو خمخانـه چرا؟ بشدم مست از ان طعم دوهای چو سیب بعد مرا جام مـی و مطرب و بتخانـه چرا؟ #حورالشتغانی من مست توام ساغرو مـیخانـه چرا؟بی روی تو من خارمو خمخانـه چرا؟بشدم مست از ان طعم دوهای چو سیبپس مرا جام مـی و مطرب و بتخانـه چرا؟#حورالشتغانی
Media Removed
. حسرت سروده ای بـه منظور پیـاده های اربعین ؛ با پای لنگ و در بـه درِ پا ها جا مانده ایم از سفر پا ها ای کاش دیدگان ترم جاده مـی شدند چون چشمْ فرش درون گذر پا ها پروانـه ها درون آتش تو جمع مـی شوند درون اتحادِ شعله ور پا ها بال و پرِ عقیمِ مرا ای طبیب من ! سنجاق کن بـه پال و پر پا ها درون پیشواز ... . حسرت سروده ای بـه منظور پیـاده های اربعین ؛با پای لنگ و در بـه درِ پا هاجا مانده ایم از سفر پا ها
ای کاش دیدگان ترم جاده مـی شدندچون چشمْ فرش درون گذر پا ها
پروانـه ها درون آتش تو جمع مـی شونددر اتحادِ شعله ور پا ها
بال و پرِ عقیمِ مرا ای طبیب من !سنجاق کن بـه پال و پر پا ها
در پیشواز زائر تو صف کشیده اندخیلِ فرشته دور و بر پا ها
هر موکبِ عزای تو مـیخانـه ای شدهمِی بوده هست همسفر پا ها
در جاده ای ستون بـه ستون مست مـی شونداین هست سُکر ، از نظر پا ها
عمری دچار عقل شد از فرطِ جهلِ خودهر گذاشت سر بـه سر پا ها
ای کاش چلۂ همـه حُسنِ ختام داشتمثل محرم و صفر پا ها.. محمد شریف
قدم قدم با یـه علم .ایشالا اربعین مـیـام سمت حرم.
#اربعین#نشکر_العراق .#پیـاده_روی_اربعین .#یـاعلی
Read moreMedia Removed
... باز کن درون کـه گدای سحرت برگشته عبد عصیـان زده و در بـه درت برگشته بنده ی بی خرد و خیره سرت برگشته سفره را چیدی و دیدم نظرت برگشته اصلا انگار نـه انگار گنـه کارم من بـه تو اندازه ی یک عمر بدهکارم من گرچه آلوده ام و خار ولی برگشتم طبق آن فطرت پاک ازلی برگشتم دیدم از غیر درت بی محلی، برگشتم دستِ پر ... ...باز کن درون کـه گدای سحرت برگشتهعبد عصیـان زده و در بـه درت برگشتهبنده ی بی خرد و خیره سرت برگشتهسفره را چیدی و دیدم نظرت برگشته
اصلا انگار نـه انگار گنـه کارم منبه تو اندازه ی یک عمر بدهکارم من
گرچه آلوده ام و خار ولی برگشتمطبق آن فطرت پاک ازلی برگشتم
دیدم از غیر درت بی محلی، برگشتمدستِ پر هستم و با نام علی برگشتم
از عقوبات من غم زده تعجیل بگیرعبد آلوده پشیمان شده تحویل بگیر
بنده وقتی کـه فرو رفت بـه مرداب گناهخواست از چاله درون آید ولی افتاد بـه چاه
وای از دست رفیقی کـه مرا برد ز راهمن زمـین خوردم و او جای دعا کرد نگاه
حرف پرواز زد اما همـه طنازی بوددوستت دارمِ آن دوست ،دغل بازی بود
هیچ با دل من هم دل و همراز نشداین درون آن زدم اما گره ام باز نشد
این پر سوخته وقتی پرِ پرواز نشدسدّ راه گنـه خانـه برانداز نشد
ناگهان هاتفی از سوی خدا گفت بیـاگفتم آلوده ام و پر ز خطا گفت بیـا
حال من آمده ام حالِ مرا بهتر کندیگر از دست خودم خسته شدم باور کن
با چنین بنده کـه داری بـه مدارا سر کندم افطارم و مست مـی کوثر کن
کوثر از اشک حسین هست خدا مـیداندکه علی ریخته و فاطمـه مـیگریـاند
گرچه اندازه ی یک کوه گنـه سنگین استآشتی با تو همـیشـه مزه اش شیرین است
سفره ای را کـه تو چیدی چقدر رنگین استآخر کار هر آن کـه بیـاید این است
اولین قطره ی اشکی کـه ز چشمت ریزدبهر امداد بـه او فاطمـه بر مـیخیزد
شاعر؟اجرا شده درون مراسم احیـاء شب نوزدهم رمضان 1393 چیذر
Read moreMedia Removed
اگر روزی پیش من آمدی و لباس سبز تیرهای بـه تن داشتی، و موج گیسوانت همانند شبی کـه درون هر سو پراکنده هست روی شانـههایت رها بود مانند زخم خنجر وسوسهانگیز... هوسانگیز اما من داشتم پکهای محکمـی بـه سیگار مـیزدم و مرکب دواتم را مـینوشیدم و مست مـیکردم ملامتم نکن کـه احساس درون من مرده هست و فکر نکن ... اگر روزی پیش من آمدیو لباس سبز تیرهای بـه تن داشتی، و موج گیسوانت همانند شبی کـه درون هر سو پراکنده استروی شانـههایت رها بودمانند زخم خنجر وسوسهانگیز... هوسانگیزاما من داشتم پکهای محکمـی بـه سیگار مـیزدمو مرکب دواتم را مـینوشیدم و مست مـیکردمملامتم نکن کـه احساس درون من مرده استو فکر نکن قلبم بـه سنگ بدل شدهکه من درون خیـال خود از تو الههای مـیآفرینمو بـه جای موهایت، تکههای جواهر مـیگذارمو با خیـالات، درون مـیـان موهایت ژاله و گندمو بادام و بیشـهزاران آویشن مـیکارم...#Vienna #Brussels #Sofia #Copenhagen #Helsinkiinki #paris #berlin #Athens #Amsterdam #warsaw #oslo #rome #Lisbon #bern #ankara #kiev #Stockholm #london #Bucharest #madrid #Sarajevo #baku #Tbilisi #Belgrade #moscow #istanbul #SaintPetersburg #Barcelona #Munich #mustseeiran
Read moreقطعهای زیبا از استاد #همایون_شجریـان: دل بـه دل ز تو، کـه تا تو آمدم قبلهگاه من، خاک کوی تو من کـه عاشقم مست و سرخوشم جرعه مـیکشم از سبوی تو گنج آرزو درون دل منی درون دلم کنم جستوجوی تو جان جان جان از همـه جهان مـیکشد دلم پر بـه سوی تو دل سپردهام، من بـه روی تو درون دل من است، آرزوی تو 🎵 قطعهای زیبا از استاد #همایون_شجریـان:دل بـه دل ز تو، کـه تا تو آمدمقبلهگاه من، خاک کوی تومن کـه عاشقم مست و سرخوشمجرعه مـیکشم از سبوی توگنج آرزو درون دل منیدر دلم کنم جستوجوی توجان جان جان از همـه جهانمـیکشد دلم پر بـه سوی تودل سپردهام، من بـه روی تودر دل من است، آرزوی تو
Media Removed
سلام دوستای خوبم دلم واستون تنگ شده بود گفتم یـه پست بزارم،یـه غزل از خودم: اتش بزن خاکسترم را هم بسوزان رحمـی نکن بال و پرم را هم بسوزان دیوانـه ام مستم دگر چیزی نخواهم جانان من شعر ترم را هم بسوزان لبهای تو اتش نگاهت متل باران عشق و عطش درون بسترم را هم بسوزان من تشنـه تر از خاک و تو مست مـی ناب باران نباش ... سلام دوستای خوبم دلم واستون تنگ شده بود گفتم یـه پست بزارم،یـه غزل از خودم:اتش بزن خاکسترم را هم بسوزانرحمـی نکن بال و پرم را هم بسوزاندیوانـه ام مستم دگر چیزی نخواهمجانان من شعر ترم را هم بسوزانلبهای تو اتش نگاهت متل بارانعشق و عطش درون بسترم را هم بسوزانمن تشنـه تر از خاک و تو مست مـی نابباران نباش و پیکرم را هم بسوزاناتش بـه جانم مـی زند برق نگاهتپروا نکن پا کـه تا سرم را هم بسوزانعطر تنت گل های سرخ و یـاس و شب بوشب بوی من!مـی ساغرم را هم بسوزاناتش بزن اتش بزن جان و تنم رابا شعله هایت باورم را هم بسوزاندردم بده زخمم بزن جانم بگیر وعشق و امـید اخرم را هم بسوزان...
Read moreMedia Removed
. #بانو_بیـا_به_کافه_مسیحا_غزل_بنوش #بهتر_همان_كه_شاعر_تو_كافه_چى_شود #مـهتاب_غدیر_است_بیـا_پنجره_وا_شد #جوشید_خم_از_برکه_شب_مستی_ما_شد . آغاز هر شعر غدیری این چنین هست بعد از نبی حیدر امـیرالمومنین هست . سلام . با تاخیر عید غدیر رو بـه همـه دوستای اینستائی ام تبریک مـی ... .#بانو_بیـا_به_کافه_مسیحا_غزل_بنوش#بهتر_همان_كه_شاعر_تو_كافه_چى_شود#مـهتاب_غدیر_است_بیـا_پنجره_وا_شد#جوشید_خم_از_برکه_شب_مستی_ما_شد.آغاز هر شعر غدیری این چنین استبعد از نبی حیدر امـیرالمومنین است.سلام.با تاخیر عید غدیر رو بـه همـه دوستای اینستائی ام تبریک مـی گم ایشالله بـه حق مولا زیـارت نجف روزی مکررتون باشـه....این روزا کمتر شعر مـی نویسم و کمتر دست بـه قلم مـی برم....شاید دلیلش این باشـه کـه حضور عشق رو درون دو قدمـی خودم احساس مـی کنم و دلیلی بـه سرودن نمـی بینم....روز عید غدیر محضر حضرت آیت الله مکارم شیرازی مراسم عقد برگزار شد و روز یکشنبه هم جشن عقد....عشق با من یـار شدکافه بانو دار شد....کافه مسیحا این روزا عطر و بوی متفاوتی واسم داره و از این بابت خدا رو شاکرم....بهترین ها رو واسه همتون آرزو مـی کنم....#کافه_مسیحا#حتی_خدا_هم_مـی_شنید_و_اشک_مـی_ریخت#من_کنت_مولای_پیمبر_دلنشین_است#بیدل_به_تماشای_علی_مست_شد_و_گفت#بر_بام_هلال_ابروى_من_قبله_نما_شد#ترک_دارد_اگر_دیوار_کعبه_جای_حیرت_نیست#ورود_شیر_در_خانـه_اثر_هائی_چنین_دارد#نافه_آهوی_ختن_را_بده#برات_اربعین_من_را_بده#یـا_علی
Read moreMedia Removed
. . . مناظره ی یزید(لع)با حضرت رقیـه (س) ـــــــــــــــــــــ قلم زن بنام رقیـه قـلم بود نام او هر زمان محترم کـه افراشته درون دل ما عَلم بنـازم زده مکتبی درون دمشق کـه بر عالمـی مـیدهد درس عشق ___________ روایت شده کـه تا کـه دخت یزیـد بـه ویرانسرا آن دمـی کـه رسید بسان پدر بوده فکرش پلیـد ز روی ... ...مناظره ی یزید(لع)با حضرت رقیـه (س)ـــــــــــــــــــــقلم زن بنام رقیـه قـلمبود نام او هر زمان محترمکه افراشته درون دل ما عَلمبنـازم زده مکتبی درون دمشقکه بر عالمـی مـیدهد درس عشق___________روایت شده کـه تا کـه دخت یزیـدبه ویرانسرا آن دمـی کـه رسیدبسان پدر بوده فکرش پلیـدز روی غرور و ز روی حسدبه اهل حرم،بی ادب،طعنـه زد__________که من شاه و تاج سرمحشم دارم و صاحب زیـورمبه نسوان اهل عرب سرورمشماها همـه خارجی منصبیدفقیر و اسیران ِ تشنـه لَبیـد__________منم ناز پرورده ی اهل شاممنم آنکه دارد کنـیز و غلاممنم صاحب عزّت و احـترامپدر جدِّ من نام او معاویـهامـیر و رییس همـین ناحیـه_______________منم دختـر پادشاه دمشقمنم مشعل خیمـه گاه دمشقمنم صاحب عِزّ و جاه ِ دمشقکند نام من شامـیـان زمزمـهمقامم زبانزد بود بر هـمـه__________منم درون جهان نور چشم امـیرلباس ِ قشنگم بـه جنس حریرشده مسکنم خانـه ای بینظیرنظر کن بـه آنجا بُود کـاخ ِ منکنارش گلـستان و باغ و چمن__________همان دم ز ِ اهل حرم دلبریزجـا خاسته ناگهان یزده نعره با هیبـت حیدری تیشته از ریشـه نسل تو راهم اکنون کنم فاش اصل تو را_________پدر ِ تو مست ِ مـی و باده استهمـه عمر خود را هدر داده استاز او دم مزن ، او زنازاده استتو هم آن ستم کاره ایمنم شـه،تــو آواره ای___________بدان جدِّ من ساقی کوثر استمرا مونس جان علی اکبر استعمویم ابوالفضل سر لشکر استبه زینب سلاله رقیّه منـمسفیر سه ساله رقیّه منـم_____________اگر چه شـدم من اسیر قفسجوابم بـه تو باشد این جمـله بسکه من بچه شیرم ،چه باک از مگسحق لـم یزل حافظ مکتب استکه استاد من ام زینب است___________اگر چه خرابه سرای من استسند دو عالـم بـه منظور من استسلاطین عالم گدای من استپدرم بُود رهبـــری بت شکنخودم بچه شیر،عمّه ام شیرزن..
Read moreMedia Removed
مـی روی اما گریزِ چشم وحشی رنگ تو راز این اندوه بی آرام نتواند نـهفت مـی روی خاموش و مـی پیچد بـه گوش خسته ام آنچه با من لرزش لبهای بی تاب تو گفت چیست ای دلدار این اندوه بی آرام چیست کز نگاهت مـی تراود نازدار و شرمگین ؟ آه مـی لرزد دلم از نالهای اندوه بار کیست این بیمار درون چشمت کـه مـی گرید حزین ؟ چون خزانآرا ... مـی روی اما گریزِ چشم وحشی رنگ توراز این اندوه بی آرام نتواند نـهفتمـی روی خاموش و مـی پیچد بـه گوش خسته امآنچه با من لرزش لبهای بی تاب تو گفتچیست ای دلدار این اندوه بی آرام چیستکز نگاهت مـی تراود نازدار و شرمگین ؟آه مـی لرزد دلم از نالهای اندوه بارکیست این بیمار درون چشمت کـه مـی گرید حزین ؟چون خزانآرا گل مـهتاب رویـا رنگ و مستمـی شکوفد درون نگاهت راز عشقی ناشکیبوز مـیـان سایـههای وحشی اندوه رنگخنده مـی ریزید بـه چشمت آرزویی دل فریبچون صفای آسمان درون صبح نمناک بهارمـی تراود از نگاهت گریـه پنـهانِ دوشآری ای چشم گریز آهنگ سامان سوختهبر چه گریـان گشته بودی دوش ؟ از من وا مپوشبر چه گریـان گشته بودی آه ای چشم سیـاه ؟از تپیدن باز مـی ماند دلِ خوش باورمدر گمانِ اینکه شاید، شاید آن اشک نـهان بود درون خلوت سرای ات یـادآورم .. از: هوشنگ ابتهاج
Read moreMedia Removed
مـی روی اما گریزِ چشم وحشی رنگ تو راز این اندوه بی آرام نتواند نـهفت مـی روی خاموش و مـی پیچد بـه گوش خسته ام آنچه با من لرزش لبهای بی تاب تو گفت چیست ای دلدار این اندوه بی آرام چیست کز نگاهت مـی تراود نازدار و شرمگین ؟ آه مـی لرزد دلم از نالهای اندوه بار کیست این بیمار درون چشمت کـه مـی گرید حزین ؟ چون خزانآرا ... مـی روی اما گریزِ چشم وحشی رنگ توراز این اندوه بی آرام نتواند نـهفتمـی روی خاموش و مـی پیچد بـه گوش خسته امآنچه با من لرزش لبهای بی تاب تو گفتچیست ای دلدار این اندوه بی آرام چیستکز نگاهت مـی تراود نازدار و شرمگین ؟آه مـی لرزد دلم از نالهای اندوه بارکیست این بیمار درون چشمت کـه مـی گرید حزین ؟چون خزانآرا گل مـهتاب رویـا رنگ و مستمـی شکوفد درون نگاهت راز عشقی ناشکیبوز مـیـان سایـههای وحشی اندوه رنگخنده مـی ریزید بـه چشمت آرزویی دل فریبچون صفای آسمان درون صبح نمناک بهارمـی تراود از نگاهت گریـه پنـهانِ دوشآری ای چشم گریز آهنگ سامان سوختهبر چه گریـان گشته بودی دوش ؟ از من وا مپوشبر چه گریـان گشته بودی آه ای چشم سیـاه ؟از تپیدن باز مـی ماند دلِ خوش باورمدر گمانِ اینکه شاید، شاید آن اشک نـهان بود درون خلوت سرای ات یـادآورم .. از: هوشنگ ابتهاج
Read moreMedia Removed
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو درون کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بردرگاه او پر ز لیلا شد دل پر آه او گفت یـا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را بـه دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش بـه جانم مـی زنی دردم ... یک شبی مجنون نمازش را شکستبی وضو درون کوچه لیلا نشستعشق آن شب مست مستش کرده بودفارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بردرگاه اوپر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یـا رب از چه خوارم کرده ایبر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را بـه دستم داده ایوندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش بـه جانم مـی زنیدردم از لیلاست آنم مـی زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکنمن کـه مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستماین تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانـه لیلایت منمدر رگ پنـهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختیمن کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا درون دلت انداختمصد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشدگفتم عاقل مـی شوی اما نشد
سوختم درون حسرت یک یـا ربتغیر لیلا بر نیـامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولیدیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم بـه من سر مـیزنیدر حریم خانـه ام درون مـیزنی
حال این لیلا کـه خوارت کرده بوددرس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش کـه تا شاهت کنمصد چو لیلا کشته درون راهت کنم.
Read moreMedia Removed
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو درون کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ ازجام الستش کرده بود سجده ای زد بردرگاه او پر زلیلا شد دل پر آه او گفت یـا رب ازچه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا رابه دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش ... یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو درون کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ ازجام الستش کرده بود سجده ای زد بردرگاه او پر زلیلا شد دل پر آه او گفت یـا رب ازچه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا رابه دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش بـه جانم مـی زنی دردم ازلیلاست آنم مـی زنی خسته ام زین عشق، دل خونم مکن من کـه مجنونم تو مجنونم مکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو ... من نیستم گفت: ای دیوانـه لیلایت منم در رگ پیدا و پنـهانت منم سال ها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی عشق لیلا درون دلت انداختم صد قمار عشق یک جا باختم کردمت آواره ی صحرا نشد گفتم عاقل مـی شوی اما نشد سوختم درون حسرت یک یـا ربت غیر لیلا برنیـامد از لبت روز و شب او را صدا کردی ولی دیدم امشب با منی گفتم بلی مطمئن بودم بـه من سر مـیزنی در حریم خانـه ام درون مـیزنی حال این لیلا کـه خوارت کرده بود درس عشقش بی قرارت کرده بود مرد راهم باش کـه تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته درون راهت کنم#مرتضی_عبداللهی#مجنون #لیلی #خدا #مرد #شاه #شعر #عاشقانـه #عارفانـه #شعر_عاشقانـه #شعر_عارفانـه #نماز #نماز_شکسته#redflowerolife #گل_سرخی_از_زندگی
Read moreMedia Removed
یکروز مـی آیی کـه من، دیگر دچارت نیستم از صبر ویرانم ولی، چشم انتظارت نیستم یکروز مـی آیی کـه من، نـه عقل دارم نـه جنون نـه شک بـه چیزی، نـه یقین، مست و خمارت نیستم شب زنده داری مـی کنی، کـه تا صبح زاری مـی کنی تو بی قراری مـی کنی، من بی قرارت نیستم پاییز تو سر مـیرسد، قدری زمستانی و بعد گل مـیدهی، نو مـیشوی، من درون بهارت ... یکروز مـی آیی کـه من، دیگر دچارت نیستماز صبر ویرانم ولی، چشم انتظارت نیستمـیکروز مـی آیی کـه من، نـه عقل دارم نـه جنوننـه شک بـه چیزی، نـه یقین، مست و خمارت نیستمشب زنده داری مـی کنی، کـه تا صبح زاری مـی کنیتو بی قراری مـی کنی، من بی قرارت نیستمپاییز تو سر مـیرسد، قدری زمستانی و بعدگل مـیدهی، نو مـیشوی، من درون بهارت نیستمزنگارها را شسته ام، دور از کدورت های دورآیینـه ای پیش توام، اما کنارت نیستمدور دلم دیوار نیست، إنکار من دشوار نیستاصلا "منی"در کار نیست، امنم حصارت نیستم... #افشين_يداللهى
Read moreMedia Removed
#مولانا گفتم دوش عشق را ای تو قرین و یـار من هیچ مباش یک نفس غایب از این کنار من نور دو دیده منی دور مشو ز چشم من شعله منی کم مکن از شرار من یـار من و حریف من خوب من و لطیف من چست من و ظریف من باغ من و بهار من ای تن من خراب تو دیده من سحاب تو ذره آفتاب تو این دل بیقرار منبگشا و مشکلم حل کن و شاد کن دلم کآخر ... #مولاناگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یـار منـهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار مننور دو دیده منی دور مشو ز چشم منشعله منی کم مکن از شرار منیـار من و حریف من خوب من و لطیف منچست من و ظریف من باغ من و بهار منای تن من خراب تو دیده من سحاب توذره آفتاب تو این دل بیقرار منلب بگشا و مشکلم حل کن و شاد کن دلمکآخر کـه تا کجا رسد پنج و شش قمار منتا کـه چه زاید این شب حامله از بـه منظور منتا بـه کجا کشد بگو مستی بیخمار منتا چه عمل کند عجب شکر من و سپاس منتا چه اثر کند عجب ناله و زینـهار منگفت خنک تو را کـه تو درون غم ما شدی دوتوکار تو راست درون جهان ای بگزیده کار منمست منی و پست من عاشق و مـی پرست منبرخورد او ز دست من هر کی کشید بار منرو کـه تو راست کر و فر مجلس عیش نـه ز سرزانک نظر دهد نظر عاقبت انتظار منگفتم وانما کـه چون زنده کنی تو مرده رازنده کن این تن مرا از پی اعتبار منمردهتر از تنم مجو زنده کنش بـه نور هوتا همـه جان شود تنم این تن جان سپار منگفت ز من نـه بارها دیدهای اعتبارهابر تو یقین نشد عجب قدرت و کاربار منگفتم دید دل ولی سیر کجا شود دلیـاز لطف و عجایبت ای شـه و شـهریـار منعشق کشید درون زمان گوش مرا بـه گوشـهایخواند فسون فسون او دام دل شکار منجان ز فسون او چه شد دم مزن و مگو چه شدور بچخی تو نیستی محرم و رازدار من
Read moreMedia Removed
#سعدی شکر بـه شکر نـهم درون دهان مژده دهان اگر تو باز برآری حدیث من بـه دهان بعید نیست کـه گر تو بـه عهد بازآیی بـه عید وصل تو من خویشتن کنم قربان تو آن نـهای کـه چو غایب شوی ز دل بروی تفاوتی نکند قرب دل بـه بعد مکان قرار یک نفسم بیتو دست مـیندهد هم احتمال جفا بـه کـه صبر بر هجران محب صادق اگر صاحبش بـه تیر زند محبتش ... #سعدیشکر بـه شکر نـهم درون دهان مژده دهاناگر تو باز برآری حدیث من بـه دهانبعید نیست کـه گر تو بـه عهد بازآییبه عید وصل تو من خویشتن کنم قربانتو آن نـهای کـه چو غایب شوی ز دل برویتفاوتی نکند قرب دل بـه بعد مکانقرار یک نفسم بیتو دست مـیندهدهم احتمال جفا بـه کـه صبر بر هجرانمحب صادق اگر صاحبش بـه تیر زندمحبتش نگذارد کـه بر کند پیکانوصال دوست بـه جان گر مـیسرت گرددبخر کـه دیر بـه دست اوفتد چنین ارزانکدام روز دگر جان بـه کار بازآیدکه جانفشان نکنی روز وصل بر جانان؟شکایت از دل سنگین یـار نتوان کردکه خویشتن زدهایم آبگینـه بر سندانز دست دوست بـه نالیدن آمدی سعدیتو قدر دوست ندانی کـه دوست داری جانگر آن بدیع صفت خویشتن بـه ما ندهدبیـار ساقی و ما را ز خویشتن بستانزمان باد بهارست، داد عیش بدهکه دور عمر چنان مـیرود کـه برق ایمانچگونـه پیر جوانی و جاهلی نکنددرین قضیـه کـه گردد جهان پیر جواننظارهٔ چمن اردیبهشت خوش باشدکه بر درخت زند باد نوبهار افشانمـهندسان طبیعت ز جامـه خانـهٔ غیبهزار حله برآرند مختلف الوانز کارگاه قضا درون درخت پوشانندقبای سبز کـه تاراج کرده بود خزانبه کلبهٔ چمن از رنگ و بوی باز کنندهزار طبلهٔ عطار و تخت بازرگانبهار مـیوه چو مولود نازپرور دوستکه کـه تا بلوغ دهان برنگیرد از نـه آفتاب مضرت کند نـه سایـه گزندکه هر چهار بـه هم متفق شدند ارکاناوان منقل آتش گذشت و خانـهٔ گرمزمان برکهٔ آبست و صفهٔ ایوانبساط لهو بینداز و برگ عیش بنـهبه زیر سایـهٔ رز بر کنار شادروانتو گر بـه نیـایی شگفت جانوریـازین هوا کـه درخت آمدست درون جولانز بانگ مشغلهٔ بلبلان عاشق مستشکوفه جامـه دریدست و سرو سرگردانخجل شوند کنون ان مصر چمنکه گل ز خار برآید چو یوسف از زندانتو خود مطالعهٔ باغ و بوستان نکنیکه بوستان بهاری و باغ لالستانکدام گل بود اندر چمن بـه زیباییت؟کدام سرو بـه بالای تست درون بستان؟چه گویم آن خط سبز و دهان شیرین رابجز خضر نتوان گفت و چشمـهٔ حیوانبه چند روز دگر کافتاب گرم شودمقر عیش بود سایـهبان و سایـهٔ بانتو کافتاب زمـینی بـه هیچ سایـه مرومگر بـه سایـهٔ دستور پادشاه زمانسحاب رحمت و دریـای فضل و کان کرمسپهر حشمت و کوه وقار و کهف امانبزرگ روی زمـین پادشاه صدرنشینعلاء دولت و دین صدر پادشاهنشانکه گردنان اکابر نخست فرمانشنـهند بر سر و پس سر نـهند بر فرمانوگر حسود نـه راضیست گو بـه رشک بمـیرکه مرتبت بـه سزاوار مـیدهد یزداننـه تافتست چنین آفتاب بر آفاقنـه گستریده چنین سایـه بر بسیط جهانبلند پایـهٔ قدرش چه جای فهم و قیـاسفراخ مایـهٔ فضلش چه جای حصر وبیـان...
Read moreMedia Removed
. . کـه اگر مجال بود کنار تو مـی خفتم و آبستن زمان را بـه فراغت مـی سپردیم و چنان مـی فشردمت کـه شیشـه شیشـه ، #غم بشکند از جوارحت بخندیم مست کنیم و عطر تنت خیـابان را ببرد کـه #مجال اگر بود بغل بغل اقاقی از پیرهنت برمـی داشتم و در گلدان پیرهنم مـی گذاشتم کـه گنجشک از حنجره ات بیرون مـی کشیدم و درد را ... ..که اگر مجال بودکنار تو مـی خفتم و آبستن زمان رابه فراغت مـی سپردیمو چنان مـی فشردمتکهشیشـهشیشـه ، #غمبشکند از جوارحتبخندیممست کنیمو عطر تنت خیـابان را ببردکه #مجال اگر بودبغل بغل اقاقیـاز پیرهنت برمـی داشتمو درون گلدان پیرهنم مـی گذاشتمکه گنجشک از حنجره ات بیرون مـی کشیدمو درد راکاش درون دهان تو غرق مـی شدمبه زبان کوچکت مـی آویختموتا همـیشـه لال مـی ماندم
که سلام اگر بودمـهرروز،بر دهانت مـی افتادماز نوک زبانت سُر مـی خوردم
که جواب اگر بودمبوسه مـی شدم
مجالمجالآه از این نقطهآهاز این محال ..
#کهنـه_نوشت#سارا_ابراهیمـی 🍇#من_و_من#شعر #شعر_نو #شعر_سپید #شعر_ایران #شعر_امروز #شعر_عاشقانـه .پ.ن:به لبم رسیده جانم ، #تو بیـا کـه زنده مانمپس از آن کـه من نمانم بـه چه کار خواهی آمد ...؟.#امـیرخسرو_دهلوی..Photo by: #GALLEXY_A8_2018Model: اقای ایزدخواست 😂 درون مـهLocation: #kashpel #lavij#u_are_not_alone
Read more [تو چیز بری هی مست مست]نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 25 Jul 2018 22:36:00 +0000
[تو چیز بری هی مست مست | مـیم پلاس دانلود اهنگ های بچ بای پورش بای بنز خارجی]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 14 Jan 2019 16:48:00 +0000